چرا برخی تعاملات شما و شریک عاطفی تان، شدید است و چرا شما گاهی حرف هایی میزنید یا کار هایی می کنید که شرایط را بدتر می کنند؟شاید قبلا شنیده باشید، بیشتر این پاسخ ها و واکنش ها در سنین اولیه ی کودکی آموخته شده اند و به شما در زمانی که از نظر احساسی آسیب پذیر بوده اید برای بقا کمک کرده اند. گرچه این رفتار ها و واکنش ها دیگر کارامد نیستند اما آنقدر در شما نهادینه شده اند که برای بقای خود و کاهش ترس ها به آن ها ادامه می دهید.
اما بقای صرف، هیچگاه برای پیشرفت انسان کافی نبوده است. به عنوان یک انسان شما جوری سیم کشی شده اید که با زندگی و محیط اطرافتان به طور معنا داری ارتباط برقرار کنید.
یک میل جهانی برای ارتباط معنادار با خویشتن وجود دارد!
دلیل اصلی اینکه شما کار های خاصی را انجام می دهید یا حرف های خاصی را به زبان می آورید، این است که ناخوداگاهانه به مغز خود ” آموزش” داده اید تا فکر کند که شما”نیاز” دارید تا “واکنش” های خاصی را از خود نشان دهید.
تا زمانی که شما یک “تصمیم آگاهانه” برای جلوگیری از این چرخه نگیرید، ذهن ناخودآکاه شما با آنچه برایش آشنا و کم اضطراب تر است باقی می ماند و شما رفتار آشنا را نشان می دهید.
هورمون “عشق و امنیت”، اکسی توسین، بی چون و چرا این چرخه را تقویت می کند. این هورمون زمانی که شما احساس عشق و امنیت می کنید در خون ترشح می شود. یک پاسخ آشنا حتی اگر مفید نباشد و آنی نباشد که شما می خواهید، امن تر به نظر می رسد و در نتیجه در لحظه به شما حس بهتری می دهد و شما را از انتخاب راه های جدید و پذیرفتن ریسک آن راه ها منصرف می کند.
مغز شما به بازفعالسازی مکانیزم هایی می پردازد که در گذشته اثبات شده اند و سطح اضطراب شما را پایین نگه داشته و باعث بقای شما شده اند. این مکانیزم ها با عوامل بیرونی، مثل تهدید هایی برای بقای شما برخورد می کنند.
در واقع شما سیم کشی شده اید تا حس خوبی نسبت به خودتان و زندگی داشته باشید. ذهن ناخودآگاه شما، این نتیجه گیری ها را به عنوان رویکرد های دفاعی اتوماتیک شکل داده است تا احساس ترس را تضعیف کند و ( حداقل در لحظه) به شما حس بهتری بدهد.
ارتباط معنادار با خود به معنای تمایل برای شناخت خودپنداره (sense of self) به عنوان یک سیستم تصمیم گیرنده است.به معنای حس نیاز به شرکت در فرایند های رشد و حضور برای یادگیری و بهبود است. ارتباط معنادار با خود یعنی تلاش برای ساخت اعتماد به نفس درونی، اعتماد به قدرت تفکر خود برای برای تصمیم گیری و یادگیری از اشتباهات، رویارویی با چالش ها و خروج از ناحیه ی راحتی، و یادگیری این که جلوی تلخی ها و نا امیدی، تسلیم نشویم.
تا زمانی که شما راه های سالمی برای خوب و سرحال کردن خودتان ( مخصوصا بعد از یک واقعه ی ناراحت کننده ) نداشته باشید، ناخودآگاه شما رفتار های عادتی ای را فعال می کند که در لحظه و به سرعت وضعیت را بهبود می دهند. و یک خبر بد این است که بهبود های لحظه ای بسیار اعتیادزا هستند.
برای بسیاری ممکن است واضح نباشد که این الگو های رفتاری در واقع “استراتژی ها” و مسیر های عصبی آموخته شده ای هستند. علت این موضوع آن است که این مسیر ها برای مدت بسیار طولانی حضور داشته اند در نتیجه شما ممکن است حس کنید آنها “در وجود شما هستند” یا ” در وجود دیگران هستند.” در این صورت قدم اول برای رهایی از این الگوهای (گاهاً مخرب)، افزایش آگاهی است. به این معنی که “ببینیم” و “مشاهده گر باشیم” که پاسخ های ما در واقع استراتژی هایی هستند که ناخودآگاه ما یادگرفته برای حفاظت از ما فعال کند.
واقعیت این است که روابط برای ما حیاتی هستند و مهم ترین رابطه، رابطه با خودمان است. ذهن ناخودآگاه شما دارای دستورالعملی است که در هر لحظه روی سلامتی و خوشحالی شما تمرکز کرده است.
یک میل جهانی برای ارتباط معنادار با دیگری وجود دارد!
شیوه ی ای که شما با دیگران ارتباط برقرار می کنید بسیار به شیوه ای که با خودتان ارتباط دارید، مرتبط است.
شاید مهم ترین دستاورد مطالعات انجام شده در حوزه ی نوروساینس و روابط عاطفی در دهه ی گذشته اثبات این نکته است که آنچه در شعر ها و ادبیات وجود داشته، واقعی بوده است.
شاید شما متوجه این نکته شده باشید که ذهن و بدن شما زمانی که در روابط کلیدی خود ثبات دارید به بهترین شکل عمل می کنند. این موضوع به این معناست که واکنش فیزیکی، احساسی و ذهنی شما به فعال شدن احساسات اولیه –عشق یا ترس- تاثیر مستقیمی بر تعادل درونی پردازش های پویای درون بدن شما دارد.
بیشتر این موضوع ناخودآگاه اتفاق افتاده است و با این حال، زمانیکه به پاسخ های بقاگونه ی بدن شما بر می گردد می تواند به طور معنا داری شدت و جهت موارد زیر را تغییر دهد:
شیمی مغز شما
احساسات و عواطف شما
افکار و رفتار های شما
عشق جهان را اداره می کند، این عشق است –که حتی خیلی بیشتر از غریزه ی بقا- رفتار های انسان را جهت می دهد و دنیای ما را از اولین نفس تا نفس آخر، می سازد.
روابط برای رشد شخصی و سلامت ما ضروری هستند. ماطبیعتاً موجودات اجتماعی ای هستیم و زمان هایی که ارتباط معناداری با دیگران داریم که به رشد دیگران در کنار رشد خودمان منجر می شود،خوشحال ترینیم.
در نتیجه ی این موضوع ما در پاسخ به از دست دادن یا آشوب در روابط کلیدی خودمان، احساس اضطراب و آسیب پذیری می کنیم و باید یادبگیریم تا ترس های خودمان را کنترل کرده و آن ها را به دارایی های ارزشمند مثل شجاعت و قدرت تبدیل کنیم.
هیچ مهارتی مهمتر از یادگیری شیوه ی ارتباط با خودمان و دیگران به گونه ای که زندگیمان را بهینه کند وجود ندارد. یادگرفتن اینکه “چه طور در یک رابطه باشیم” فرایندی به خلاقانه و پیچیده است و بسیار دشوار تر از یادگرفتن نوشتن یک قطعه سمفونی یا اداره ی دولت یا حل یک مسئله ی اجتماعی است. میل انسان به ارتباط معنادار یک مهارت متمدنانه و آموخته شده است.
اما ارتباط معنادار با دیگران به چه معناست؟ارتباط معنادار با دیگران به معنی یافتن خود در اتصال ذاتی با دیگران و زندگی به عنوان جزیی از یک سمفونی بزرگتر است که هر کدام از اجزای آن به دنبال ارتباط معنادار باخودشان و دیگران هستند.
در فرایند یادگیری اینکه چه چیزی در رابطه ها کار می کند و چه چیزی جواب نمی دهد، در حالت ایده آل شما یک ” خودِ خردمند” شکل می دهید که بر مبنای خرد و تفکر نقاد، تصمیم می گیرد. این مکانیزم نه تنها بقای گونه را فراهم می کند بلکه به تکامل انسان به عنوان یک پدیده ی پیچیده منجر می شود.
قدرت افکار و باور ها در شکل گیری روابط
نحوه ی ارتباط شما با خودتان ( و دیگران و زندگی و غیره)در هر لحظه به افکار، احساسات، نیاز ها و رویاهای شما بستگی دارد. زندگی، رفتارها و احساسات شما خودآگاه و ناخودآگاهانه، مطابق “باور های مرکزی” شما شکل گرفته اند.
باور هایی که قدرت جهت دهی قوی تری دارند مربوط به دیدگاه شما در مورد خودتان، دیگران ، زندگی و قابلیت های شما هستند. باور هایی مانند اینکه زن بودن/مردبودن/همسر بودن/دختربودن/پسر بودن به چه معناست.
باور ها هم می توانند ظرفیت شما برای برقراری ارتباط با دنیای اطرافتان را بهبود دهند و هم آن را محدود کنند. باور ها، استراتژی ها یا الگوهای رفتاری ای که شما بر حسب عادت در برخورد با ترس های جهان شمول خود مانند ناکافی بودن، طرد، رهاشدگی و.. استفاده می کنید را فعال می کنند.
باور کنید یا نه، شما بیش از آنچه فکر کنید قدرت ایجاد یک زندگی شاد و روابط راضی کننده با حودتان، زندگی و دیگران اطرافتان دارید.
تلاش برای افزایش خودآگاهی و تغییر دستوراتی که شما در هنگام فکر کردن و صحبت کردن به خودتان می دهید، قدم اول برای دوست داشتن آگاهانه ی خودتان و زندگی و به دست گرفتن جهت زندگی و روابط شماست.
هر چه بیشتر،آنچه را نیاز دارید با صراحت و عینا بیان کنید، تغییرات بهتری حاصل می شود.
برای اطلاعات بیشتر به مؤسسه سلامت مغز دانا مراجعه کنید.
منبع:
blogs.psychcentral.com/relationships/2019/12/the-neuroscience-of-consciously-loving-relationships
درباره نویسنده
دکتر علی محمد کمالی فارغ التحصیل دکترای تخصصی علوم اعصاب از دانشگاه علوم پزشکی شیراز، بیش از 15 سال است که در زمینه پژوهش، تدریس و فعالیت های اجرایی در حوزه علوم اعصاب فعالیت و تجربه دارد. وی همچنین در ارتقا عملکرد های شناختی با استفاده از نوروتکنولوژی و مطالعات خواب تخصص ویژه ای دارد. او یکی از بنیانگذاران انستیتو سلامت مغز دانا است، (گروهی که سلامت مغز را اولویت جامعه می داند).
دکتر کمالی بیش از 50 مقاله پژوهشی (h-index 13) در مجلات معتبر علمی به چاپ رسانده و در حال حاضر مدیر عامل انستیتو سلامت مغز دانا است. بعلاوه به عنوان پژوهشگر ارشد واحد مغز، شناخت و رفتار دپارتمان علوم اعصاب دانشگاه علوم پزشکی شیراز مشغول فعالیت می باشد. می توانید پژوهش او را در Google Scholar دنبال کنید.
دکتر کمالی علاوه بر تخصص در زمینه علوم اعصاب، سال ها است که به عنوان مدیر اجرایی مجله علوم پزشکی پیشرفته و فناوری های کاربردی (JAMSAT) مشغول به فعالیت است. همچنین به عنوان دبیر اجرایی انجمن علوم اعصاب ایران شاخه فارس فعالیت می کند.