مقدمه
مطالعات تصویربرداری عصبی در مورد همدلی در حس درد به بررسی نقش اطلاعات بصری خود فرد و دیدگاه ناظران پرداخته است. همدلی یک ساختار چند بعدی است. توسط شبکه های عصبی متمایز و در عین حال، در تعامل، پشتیبانی می شود. محققان به طور کلی موافقند که همدلی از دو مولفه اصلی متقابل ناشی می شود. یک مولفه عاطفی و یک مولفه شناختی.
- مولفه عاطفی همدلی، همچنین با تشدید حالت عاطفی و به اشتراک گذاری تجربه عاطفی می تواند به طور گسترده ای به عنوان تجربه احساسات افراد دیگر تعریف شود.
- مولفه شناختی همدلی، همچنین به عنوان همدلی شناختی، تمایز خود از دیگران یا ذهنیت سازی شناخته می شود. در حالی که به دیدگاه شخص دیگری اشاره می کند. در عین حال تمایز بین حالت عاطفی خود و دیگری را حفظ می کند. بنابراین، پیشنهاد شده است که همدلی از تأثیر ترکیبی این مولفه ها ناشی می شود. به مکانیسم های مختلف تنظیمی متکی است.
ارتباطات عصبی همدلی
ارتباط عصبی همدلی از طریق انواع الگوی تصویربرداری عصبی عملکردی در 15 سال گذشته بررسی شده است. یافته های این مطالعه به طور کلی از دوگانگی بین مولفه های عاطفی و شناختی همدلی پشتیبانی می کند.
از یک سو، وظایفی که با هدف درگیر کردن انتخابی جزء عاطفی انجام می شود، با ساختارهای مغزی مختلفی از جمله قشر سینگولیت قدامی (ACC)، تالاموس، هیپوتالاموس، آمیگدال، لوب گیجگاهی، شکنج پیش مرکزی مرتبط است.
این ساختارهای مغزی همچنین با فرایندهای توجه، احساسات، انگیزه و وظایف حسی-حرکتی مرتبط هستند. از طرف دیگر، وظایفی که بیشتر به مولفه شناختی متکی هستند. شامل ساختارهای مغزی مانند قشر پیشانی شکمی، قشر جلوی پیشانی خلفی، لوبول آهیانه تحتانی (IPL)، ناحیه آهیانه ای-گیجگاهی (TPJ)، شکنج تمپورال فوقانی (STG) هستند.
این ساختارها همچنین با کنترل اجرایی، بازنمایی عمل، حافظه فعال و فرآیندهای دید فضایی همراه هستند. علاوه بر این، وظایفی که با اجزای عاطفی و شناختی همدلی همراه هستند با مجموعه مشترکی از مناطق مغز از جمله ناحیه حرکتی مکمل (SMA)، ناحیه حرکتی سینگولیت، اینسولای قدامی (AI) و شکنج پیشانی تحتانی همراه است.
این مشاهدات نشان دهنده امکان وجود یک شبکه اصلی است
شبکه ای که در کارهای مختلف همدلی به کار گرفته شود. علاوه بر این، تفاوت در وظایف می تواند ناشی از اختلاف دستورالعمل ها یا محرک ها باشد. با شبکه های متمایز و ثانویه مرتبط است. همچنین وظایف اجزای عاطفی یا شناختی متفاوت است.
پارادایم هایی که درد دیگران را نشان می دهند که به آن درد جانشین نیز گفته می شود. یا بیشتر به عنوان الگوهای همدلی درد نامیده می شوند. متداول ترین روشی است که برای بررسی شبکه های عصبی پشتیبان همدلی برای بحث در مورد تفسیر همدلی در چنین زمینه هایی استفاده می شود.
روش مطالعه
به طور معمول، شرکت کنندگان، محرک بصری ثابت یا پویا مشاهده می کنند. این محرکهای مختلف بینایی و احساسی ممکن است به تفاوتهای موجود در پاسخ مغزی گزارش شده در مطالعات کمک کنند.
پژوهشگران در مطالعات اخیر تایید کردند که الگوی درد به نواحی خاصی مربوط می شود. یعنی ساختارهای پیشانی مانند شکنج پیشانی میانی. ناحیه گیجگاهی به عنوان مثال شکنج تمپورال میانی. ناحیه پس سری شامل لوب اکسیپیتال میانی مربوط می شود.
علاوه بر این نواحی، ساختارهای زیر قشری و لیمبیک مانند تالاموس، پوتامن، آمیگدال و سینگولیت قدامی با الگوهای درد مرتبط هستند.
عامل دیگری که در استفاده از محرکها در پارادایم های درد متفاوت است:
جهت گیری فضایی است. یا از دیدگاه شخص اول و یا از نظر شخص سوم است. منظر اول شخص (1PP)، در مقایسه با دیدگاه سوم شخص (3PP)، به ارزیابی بالاتر و سریع تر ذهنی از درد های دیگر و افزایش تعدیل فعالیت های مغز در ساختارهای مربوط به مؤلفه عاطفی همدلی مرتبط است.
سرانجام، انواع مختلف دستورالعمل ها با توجه به دیدگاه شناختی هنگام مشاهده محرک ها باید در الگوهای همدلی درد استفاده شود. در واقع، معمولاً به مشارکت کنندگان دستور داده می شود:
- یا دیدگاه خود را در نظر بگیرند. یعنی احساس درد را طوری که خودشان در حال تجربه درد هستند.
- یا دیدگاه دیگران. یعنی تصور کنند دیگران درد را تجربه می کنند.
- یا بدون دستورالعمل خاص در مورد دیدگاه، بر محرک تمرکز کنند.
به عنوان مثال
محققان نشان دادند که توجه به درد از دیدگاه خود فرد، با رتبه بندی درد بیشتری همراه است. شامل فعالیت بیشتر مغز در ارتباط با مولفه عاطفی همدلی است. در حالی که توجه به درد از دیدگاه دیگران، افزایش خاصی در فعال سازی ساختارهای مربوط به جزء شناختی احساس همدلی ایجاد نمی کند.
در نتیجه، گام های اساسی برای دستیابی به درک بهتر اساس عصب شناختی همدلی انسان انجام شد. این مطالعه نشان می دهد که همدلی، شبکه های عصبی مختلفی را در ارتباط با تشدید عاطفی، تشدید حسی و پردازش نشانه های ارتباطی اجتماعی-احساسی غیرکلامی به کار می گیرد.
علاوه بر این، در این کار شواهدی در مورد تفاوت در اطلاعات بصری احساسی، دیدگاه فضایی و دیدگاه شناختی شامل شبکه های مغزی است. درجات متفاوتی را بر پایه همدلی قرار می دهند. همچنین نتایج نشان می دهد که الگوهای همدلی درد به ویژه در جذب ساختارهای مغزی مرتبط با اجزای تأثیرگذار همدلی و همچنین مناطق مربوط به رزونانس حسی-حرکتی (مانند IPL ، SPL و IFG) نیاز به توسعه پارادایم های دیگری را مشخص می کند.
این پارادایم ها به ویژه برای بررسی مولفه شناختی همدلی یا فرایندهای تنظیم هیجان در زمینه درد لازم است. زیرا این امر به گسترش درک ما از فرآیندهای همدلی و عصبی مربوط به آنها کمک می کند.
در نهایت
شبکه های عصبی مختلف دخیل در همدلی شناسایی شده اند. هنوز مشخص نیست که چگونه این شبکه ها به هم مرتبط هستند. همدلی از چندین مولفه متقابل سرچشمه می گیرد. مطالعات fMRI به منظور ارائه تفسیرهای قوی تر از روابط متقابل بین این شبکه ها مفید خواهد بود.
خلاصه
همدلی متکی بر سیستم های مغزی است که از تعامل بین وضعیت روانی یک ناظر پشتیبانی می کند. از تجربیات دیگران نیز حکایت می کند. فراتر از نواحی اصلی مغز که معمولا در مطالعات همدلی با درد فعال می شوند (قشرهای سینگولیت)، تنوع پارادایم های مورد استفاده ممکن است شبکه های ثانویه ای را نشان دهد که فرایندهای خاص تری را انجام می دهند.
قسمت های مختلف بدن در حس درد به طور واضح مناطق مرتبط با پردازش حسی-حرکتی (لوبولهای آهیانه ای فوقانی و تحتانی، اینسولا قدامی) را فعال می کند. اما بیان حالت صورت، به طور واضح در شکنج جلویی تحتانی است.
در مقایسه با دیدگاه شخص دیگر، فعالیت های متمایزی در نیمکره چپ ایجاد شد. در حالی که محرک در مقابل دیدگاه دیگر واکنش های متمایزی در لوبول های جلویی و آهیانه ای تحتانی، شکنج پیشانی و مخچه ایجاد کرد.
منبع: https://doi.org/10.1093/scan/nsz055
درباره نویسنده
خجسته رحیمی جابری، پژوهشگر دکترای تخصصی علوم اعصاب دانشگاه علوم پزشکی شیراز و نویسنده وب سایت انستیتو سلامت مغز دانا. زمینه کاری تخصصی ایشان مشکلات حافظه و آلزایمر است وی بیش از 20 مقاله معتبر بین المللی در این زمینه به چاپ رسانده است. می توانید پژوهش های او را در اینجا (کلیک کنید) دنبال کنید.