چرا هیچکس منو دوست نداره؟
اگر در گوگل تایپ کرده باشید “چرا هیچ کس منو دوست نداره؟” پس مشکلی هست. من به شما می گویم که پس از خواندن این مقاله، تصور شما نسبت به خودتان تغییر می کند. این مطلب به شما کمک می کند تا به فردی تبدیل شوید که در زندگی به موفقیت و خوشبختی می رسد.
اما باید در مورد چیزی به شما هشدار بدهم
من در این مقاله تلاش و زمان زیادی را صرف کرده ام تا درک هر چه بیشتر آن آسان شود. شما نیز باید تمام تلاش خود را برای درک کامل آن به کار ببندید.
در طول تجارب زندگی شما، ضمیر ناخودآگاه شما خودپنداره هایی در مورد خودتان ایجاد کرده است:
- من آدم خوبی هستم.
- من نمیتوانم این کار را انجام دهم.
- این از توان من خارج است.
- من لایق عشق نیستم و همه به من صدمه می زنند.
- من خیلی بد شانسم
- تنهایی بهتره
- من نمی توانم در مقابل مردم انگلیسی صحبت کنم.
- ارتباط شما ضعیف است.
- من همیشه عاشق آدم اشتباهی هستم.
این ها چند نمونه از خودپنداره ها است.
بیایید این را با جزئیات درک کنیم:
براندن ناتانیل در کتاب خود به نام شش ستون عزت نفس گفت: “هیچ مانعی برای شادی عاشقانه بزرگتر از ترس این نیست که من سزاوار عشق نیستم و سرنوشتم صدمه دیده است.”
کسی به شما خیانت کرده است. پدر و مادرتان هرگز عشقی را که لیاقتش را دارید به شما نشان ندادهاند. زمانی که در دانشگاه یا مدرسه هستید با دوستانتان دعوا کردهاید. به خاطر این اتفاقات این مفهوم را ایجاد کردهاید که لایق عشق نیستید. و اینکه چیزی است که مشخص می کند شما در سطح ناخودآگاه خود هستید.
شما به خودتان احترام نمی گذارید
همچنین از بودن فردی که نفرت دارید لذت نمی برید. وجود شما خالی است و کمتر چیزی برای ارائه دادن به دیگران در شما وجود دارد. قطعا شما نیازهایی دارید. نیاز به دوست داشته شدن، نیاز به احترام و نیاز به دریافت بیشتر به دلیل اینکه خودتان برای خودتان کافی نیستید.
شما مدام برای دریافت نظرات و احترام به دیگران نگاه می کنید. یعنی همیشه منتظر نظر و قضاوت بقیه هستید. شما به رسانه های اجتماعی می روید و اعتباری را که می خواهید از آنها دریافت کنید جستجو می کنید.
شما افراد را تحسین نمی کنید یا آنها را برای آنچه هستند دوست ندارید. فقط اعتبار آنها را می خواهید. توجه آنها را می خواهید زیرا این کار به شما احساس کافی بودن می دهد. بالاخره احترام پیدا خواهید کرد و خوشحال خواهید شد. آیا شما اینطور هستید؟ مدام می گویید چرا هیچکس منو دوست نداره؟
اگر تلاش برای یافتن کسی انجام شود چه؟
شما آن شخصی را پیدا کرده اید که دوستتان دارد. به شما توجه می کند و شما را طوری دوست دارد که هیچ کس قبلاً دوست نداشته است. با او شوخی می کنی که دخترانی زیباتر و شایسته تر از تو برای دوست داشتن وجود دارند. قبول نمی کند و می گوید تو تنها کسی هستی که دوستش دارد.
اما، شما خودپنداره ای دارید که لایق عشق نیستید. واقعیت با باور ناخودآگاه شما در تضاد است. این امر به روش زیر منجر به هرج و مرج می شود.
اگر او شما را دوست دارد، فقط به این معنی است که او به اندازه کافی برای شما خوب نیست. شما نیازی به تأیید اعتبار از کسی ندارید که ارزش کمی دارد و می تواند به دنبال هر کسی باشد. شما از افرادی که دوستتان ندارند تأیید اعتبار می خواهید. چون اینها کسانی هستند که عزت نفس بالایی دارند و ارزششان بیشتر از شماست.
خب حالا چه اتفاقی می افتد؟
گفتم که چون شما خود پنداره های منفی درباره خودتان دارید، الان که کسی شما را دوست دارد، باور نمی کنید. چون خود را لایق عشق نمیدانید!
بنابراین، شما با او دعوا می کنید. و او هم در نهایت شما را ترک می کند. چیزی که این خود پنداره را تایید می کند که هیچ کس در وهله اول شما را دوست ندارد. باز هم این فکر قوت می گیرد که چرا هیچکس منو دوست نداره؟
باور شما را بیشتر تقویت می کند. برندن ناتانیل در همان کتاب میگوید: «اگر احساس دوستداشتنی بودن نداشته باشید، باور اینکه کسی شما را دوست دارد بسیار دشوار است.»
حتی اگر به خود بگویید دوست داشتنی و فوق العاده هستید، دوستان یا مردم به شما می گویند که چقدر خوب هستید. شما نمی توانید آنها را باور کنید. فکر می کنید آنها فقط این را می گویند تا شما احساس بهتری داشته باشید. یکی از نکات مهمی که باید به آن توجه کرد این است که افرادی که از عزت نفس یکسانی برخوردارند یکدیگر را جذب می کنند. اگر فردی عزت نفس بالایی داشته باشد و شریک زندگی او اعتماد به نفس پایینی داشته باشد، آن رابطه هرگز رابطه شادی نخواهد داشت.
عزت نفس
فردی با عزت نفس پایین با فرد دارای عزت نفس بالا آشنا می شود. همین امر باعث ایجاد مشکلات رفتاری در رابطه می شود. از فرد مقابلش عشق بیشتر و شادی بیشتری می خواهد، و وقتی او این عشق را هدیه می دهد و درواقع می تواند عشق کافی هدیه دهد، به دلیل اینکه عزت نفس بالایی دارد. اما طرف مقابلش بدلیل داشتن اعتقاد درونی مبنی بر اینکه لیاقت عشق را ندارد، پس قدردان عشق نخواهد بود.
باز هم، اگر هر دو شریک اعتماد به نفس پایینی داشته باشند، رابطه منجر به هرج و مرج خواهد شد. آنها یکدیگر را به خاطر ناراحتی سرزنش می کنند. دعوا می کنند و در نهایت منجر به طلاق یا سردی رابطه می شود. همه اینها به خاطر اعتماد به نفس ضعیف شما اتفاق می افتد و می گویید “چرا هیچ کس منو دوست نداره؟”
بیایید به مثال دیگری بپردازیم:
در محل کار خود، به یک ویژگی معروفید. مثلا به خاطر خلاق بودن و کارآمد بودن شهرت دارید. وقتی مردم از شما در مورد کارتان تعریف می کنند، احساس خوبی به شما دست می دهد. و این چیزی است که با آن می توانید شادی واقعی را پیدا کنید. اینجاست که واقعاً برای پتانسیلهایتان ارزش قائل میشوید.
شما بیشتر تلاش می کنید تا به طور مکرر همان نوع شادی را بدست آورید و این باور را تقویت کنید که حتی در آن مهارت دارید. اما صبر کنید، شما لایق شادی یا خوشحالی نیستید، زیرا هر زمان که خوشحال هستید، همیشه اتفاق بدی در زندگی شما می افتد. این شادی کوتاه مدت است و شما 100% مطمئن هستید که این بار هم قرار است اتفاقی بیفتد. همین شما را می شکند و اگر این اتفاق بیفتد یک بار دیگر دچار ناامیدی خواهید شد. تنها راه فرار این است که خوشحالی خود را از قبل کاهش دهید.
قبل از اینکه همه چیز خراب شود، از قبل از آن اجتناب خواهید کرد.
گزیده ای از همان کتابی که در بالا ذکر شد، “این شما نیستید که باید خود را با واقعیت وفق دهید، بلکه خود واقعیت است که باید با شما و “دانش” شما از این که چیزهایی که هستند و قرار است باشند تطبیق یابد. خب چه اتفاقی می افتد؟ کیفیت کار شما پایین میآید و رئیستان به شما میگوید: «چه مشکلی دارید؟ تو یه زمانی خیلی خوب بودی چطور اینطوری اشتباه می کنی؟»
بنابراین اکنون، واقعیت شما با مغز شما سازگار شده است که شادی کوتاه مدت است. این دوباره این باور را تقویت می کند که شما سزاوار خوشبختی نیستید.
هر زمان که واقعیت و خودپنداره شما با یکدیگر درگیر شوند، ترس به وجود می آید.
خودپنداره شما این است که هرگز پول زیادی به دست نیاورده اید و والدینتان هم این کار را نکرده اند. شما هرگز به موفقیت بزرگی نرسیده اید و هیچ کس در تاریخ خانواده شما نیز موفقیت چشمگیری نداشته است.
اکنون، شما یک ترفیع بزرگ را دریافت کرده اید و فراتر از اندازه خود هیجان زده و خوشحال هستید. شما همسر و والدینتان صدا زدید و آنها نیز کمی متعجب و شوکه شدند. برای این که کاری را انجام دادید که برای آنها یا شما غیرممکن به نظر می رسید.
یک نکته مهم: اگر عزت نفس شما پایین است، به این معنی نیست که نمی توانید در زندگی خود موفق شوید. با پیروی از اشتیاق و تلاش خود می توانید به آنچه همیشه می خواستید برسید. اما این موفقیت کوتاه و مخرب خواهد بود. مثالهای متعددی وجود دارد که در آن شخصی برمیخیزد و سپس در حال نابودی است.
کمی عزت نفس را توضیح خواهم داد
حالا، اما این برای شما خیلی خبر بزرگی است. خودپنداره شما این است که لیاقت پول زیادی ندارید و لیاقت آن موفقیت را ندارید. مطمئناً پس از تصدی پست، اشتباهات بزرگی مرتکب خواهید شد.
مسئولیت ها برای شما خیلی بزرگ است. شب ها نه می توانید بخوابید و نه می توانید روی کار خود تمرکز کنید. به دلیل تضاد واقعیت و خودپنداره شما، این ترس در شما ایجاد می شود که ممکن است اتفاق بدی بیفتد.
مدام می گویید که مردم در مورد من چه فکری می کنند؟ آیا آنها به دلیل ضعیف بودن تصمیمات من مسخره می کنند؟ پشت سر من می خندند؟ من الان مرکز جذب هستم. من آن را دوست ندارم. می خواهم به دفتر قبلی خود برگردم و روی همان صندلی قدیمی باشم که بتوانم بدون هیچ فشاری کار کنم و هیچکس مرا قضاوت نکند.
در عرض چند هفته، به موقعیت قبلی خود تنزل کرده یا شرکت را ترک می کنید. دیگر نمیتوانستید آن را تحمل کنید. و هنگامی که در آینده به دلیل این ترس، بارها و بارها شکست می خورید، می پرسید: “چرا هیچ کس منو دوست نداره؟” همه اینها به دلیل اعتماد به نفس پایین شما اتفاق می افتد.
چرا هیچکس منو دوست نداره؟ درباره آن چکار میتونید بکنید؟
در این مواقع وخیم زندگی خود، باید محکم بمانید و از خود و صدای درونتان سوال کنید که چرا اتفاق وحشتناکی رخ می دهد. چرا نمی توانید آن کار را انجام دهید؟ با ضمیر ناخودآگاه خود استدلال کنید و منتظر پاسخ باشید.
هر چه بیشتر مغز خود را مانند یک شخص واقعی زیر سوال ببرید، مفهوم شما در مورد خودتان شروع به تغییر خواهد کرد. اگر در زندگیتان به چنین موقعیتهایی رسیدید یا هستید، پس فقط آن را برای یک روز نگه دارید. سپس یک روز دیگر، زیرا این زمان میگذرد و شما در نهایت شروع به باور خود خواهید کرد. مقابله با خودپنداره خود را با شجاعت شروع کنید و واقعا خود به خود همه چیز شروع به تغییر خواهد کرد.
برای اطلاعات بیشتر و دریافت مشاوره حرفه ای رایگان، با ما در انستیتو سلامت مغز دانا در تماس باشید.
خجسته رحیمی جابری
پژوهشگر دکتری تخصصی علوم اعصاب
منبع: Why does nobody like me? A deep dive into your subconscious mind. – Basic Ideaz
درباره نویسنده
خجسته رحیمی جابری، پژوهشگر دکترای تخصصی علوم اعصاب دانشگاه علوم پزشکی شیراز و نویسنده وب سایت انستیتو سلامت مغز دانا. زمینه کاری تخصصی ایشان مشکلات حافظه و آلزایمر است وی بیش از 20 مقاله معتبر بین المللی در این زمینه به چاپ رسانده است. می توانید پژوهش های او را در اینجا (کلیک کنید) دنبال کنید.