07136476172 - 09172030360 [email protected]

شاید برای هر کدام از ما پیش آمده باشد که اگر دوستمان یا فردی از اعضای خانواده دچار مشکلی بشود، با اون همدلی می کنیم. و او را التیام می بخشیم! اما در مغز ما و او چه می گذرد؟!

 

همدلی به دلیل اهمیتی که در رفتارهای اجتماعی و برای رشد اخلاقی دارد ، یک توانایی مهم انسانی است. تصور می شود که نقص در توانایی های همدلی ، به ویژه همدلی عاطفی ، نقش مهمی در شخصیت روانی ایفا می کند. توانایی های همدلی به طور سنتی در علوم اجتماعی و رفتاری با استفاده از روش های رفتاری مورد مطالعه قرار گرفته است ، اما کارهای اخیر در علوم اعصاب شروع به روشن ساختن پایه های عصبی پردازش همدلانه در رابطه با سایکوپاتی کرده است.

مدارهای عصبی در همدلی

 

دانشمندان علوم اعصاب شروع به روشن ساختن مبانی عصبی بیولوژیکی همدلی کرده اند. مطالعات تصویربرداری عصبی عملکردی نشان داده است که تجسم تجربیات احساسی از دیدگاه خود ما و از دیدگاه دیگران منجر به واکنش های روان شناختی و الگوهای فعال سازی مغز می شود. به عنوان مثال ، روبی و دسیتی (2004) سناریوهای کوتاهی را به تصویر کشیدند .

که موقعیت های واقعی زندگی را به تصویر می کشد (به عنوان مثال ، کسی در توالت را باز می کند که فراموش کرده اید قفل کنید) که باعث ایجاد احساسات اجتماعی (مانند شرم ، گناه ، غرور) می شود. و همچنین موقعیت های خنثی احساسی. متعاقباً ، از آنها خواستند تصور کنند اگر در چنین شرایطی قرار دارند ، چه احساسی خواهند داشت و مادرشان در آن شرایط چه احساسی خواهد داشت.

نتایج نشان داد که شرایط عاطفی تصور شده برای خود و دیدگاه های دیگر منجر به فعال شدن مشابه مناطق مغزی که در پردازش احساسی

دخیل هستند ، از جمله آمیگدال و قطب های زمانی است.

 

در مطالعه ای که توسط پرستون و همکاران انجام شده است. (2007) ، ضربان قلب ، رسانایی پوست و اندازه گیری های عصبی در شرکت کنندگان ترکیب شد که از آنها خواسته شد تجربه شخصی ترس یا عصبانیت از گذشته خود و تجربه ای معادل از شخص دیگری را تصور کنند که گویی برای آنها اتفاق می افتد. نتایج ، نتایج قبلی را تأیید کرد ، به این معنا که الگوهای مشابهی از فعالیتهای روانشناختی و عصبی هنگامی که شرکت کنندگان می توانستند با سناریوی دیگری و تصاویر احساسی شخصی ارتباط برقرار کنند ، یافت شد.

 

از نظر تکاملی ، فرایند ناراحتی همدلی یا ناراحتی احساسی ممکن است در زیربناهای رفتارهای اجتماعی نقش داشته باشد (هافمن ، 1990). همچنین ، بیان درد سیگنال مهمی را به دیگران ارائه می دهد که رفتارهایی مانند مراقبت از فرد در ناراحتی (یعنی همدردی) را برمی انگیزد. این تجربه عاطفی از درد است که نشان دهنده حالت ناخوشایند است.

و باعث ایجاد انگیزه در رفتاری می شود که به عنوان مثال پایان می یابد ، یا قرار گرفتن در معرض منبع را که در وهله اول منجر به حالت منفی شده است ، کاهش می دهد. (بنابراین درک و تجربه درد اغلب توسط محققان به عنوان ابزاری ارزشمند و معتبر از نظر زیست محیطی برای بررسی تجربه همدلی مورد استفاده قرار می گیرد.

 

به دنبال موارد فوق ، بیشتر تحقیقات در زمینه همدلی بر همدردی با درد و چگونگی تعدیل عوامل مختلف در تجربیات و عبارات رفتاری آن متمرکز شده است. به عنوان مثال ، همانطور که قبلاً در پاراگراف بالا نشان داده شد ، مطالعات مختلف تصویربرداری عصبی عملکردی نشان داده است که مناطق مشابه مغز در طول تجربه شخصی درد و هنگام مراقبت از درد دیگران فعال می شوند.

 

این نواحی شامل جزیره قدامی (AIC) ، قدامی میانی و پشتی قشر سینگولا قدامی (ACC) و خاکستری دور ماهیچه ای است. در یک آزمایش تصویربرداری رزونانس مغناطیسی عملکردی (fMRI) ، شرکت کنندگان در شرایطی که محرک نسبتاً دردناکی انگشتان دست شان را در می فشرد و شرایط دیگری که در آن دست فرد دیگری را تحت تحریک مشابهی مشاهده می کردند.

 

هر دو شرایط منجر به افزایش فعالیت در ACC پشتی راست شد. یک مطالعه fMRI دیگر با شرکت کنندگان سالم نشان داد که ACC پشتی ، AIC ، مخچه و ساقه مغز فعال می شوند هم وقتی که شرکت کنندگان یک محرک دردناک را تجربه می کردند ، و هم زمانی که آن را در شخص دیگری دریافت می کردند. با این حال ، تنها تجربه واقعی درد منجر به فعال شدن قشر حسی – حسی و ناحیه شکمی بیشتر ACC شد.

 

مطالعات دیگر

 

در مطالعه ای توسط زکی و همکاران. (2007) ، شرکت کنندگان در حالی که تحریک حرارتی مضر (وضعیت خود درد) دریافت می کردند ، اسکن می شدند یا فیلم های کوتاهی از سایر افراد دریافت کننده تحریک دردناک (سایر شرایط درد) مشاهده می کردند. با تجزیه و تحلیل ارتباطات ، محققان مناطقی را پیدا کردند که فعالیت آنها با فعالیت ACC و AI در طول خود یا سایر دردها در طول زمان (ارتباط درون فردی) یا در بین شرکت کنندگان (ارتباط بین فردی) مطابقت داشت.

هر دو تجزیه و تحلیل اتصال نشان داد که خوشه هایی در مغز میانی و خاکستری دور ماهیچه ای با اتصال بیشتر به اینسولای جلویی در طول خود درد در مقایسه با سایر دردها نشان داده شده است. با استفاده از هر دو نوع تجزیه و تحلیل ، ارتباط بیشتری با ACC و AI در طی سایر دردها نسبت به خود درد در قشر پیشانی پیشانی پشتی مشاهده شد.

تجزیه و تحلیل اتصالات درون فردی همچنین مناطقی را در قسمت فوقانی گیجگاهی ، سینگولی خلفی و پرکنئوس نشان داد که در مقایسه با خود درد ، در طی سایر دردها به ACC متصل می شوند. این و سایر نتایج نشان می دهد که شبکه های عصبی متمایزی با ACC و AI در پاسخ به تجربه شخصی درد و پاسخ به دیدن افراد دیگر در درد وجود دارد.

 

نشان درد در حالات صورت ، دسته مهمی از نمایش در چهره را تشکیل می دهند که به راحتی توسط ناظران قابل درک است. در یک مطالعه Botvinick و همکاران. (2005) ، پاسخ عصبی به این عبارات درد صورت با استفاده از fMRI مورد بررسی قرار گرفت در حالی که افراد دنباله های کوتاه ویدئویی را نشان می دادند که چهره هایی را نشان می داد که یا درد متوسطی را نشان می دادند یا برای مقایسه ، هیچ دردی را نشان نمی دادند.

مشخص شد که بیان صورت دردناک منجر به فعال شدن قشر مغز می شود ، مانند نواحی فعال شده در تجربه درد از جمله ACC و AI. نتایج مشابهی توسط Lamm و همکاران یافت شد. (2007) ، که شرکت کنندگان را اسکن کرد و به آنها اجازه داد به صداهای دردناک گوش دهند و اجازه دادند فیلم هایی از AI را که به دلیل گوش دادن به صداهای دردناک احساس درد می کنند ، تماشا کنند.

 

 

به این مقاله امتیاز دهید