07136476172 - 09172030360 [email protected]

مقدمه

موضوع پیچیده است. شواهد مستند علمی ثابت کرده اند که دوست عزیزمان یعنی مغز هم به ما دروغ می گوید. پس باید مراقب باشیم و عجولانه تصمیم نگیریم. اما چه کسی تصمیم می گیرد؟ بله، مغز، ما با این پارادوکس زندگی می کنیم و به آن توجهی نداریم. البته بدون دقت به این پارادوکس، زندگی ساده و زیباست. موفقیت در تجارت و زندگی به تصمیمات خوب ما وابسته است. تصمیمات خوب به دو چیز بستگی دارد. یکی اینکه، شما باید واقعیت ها را بدانید و دوم، شما باید هوشمندانه در مورد آنها فکر کنید.

بیشتر مشاوره های تصمیم گیری بر روی مورد دوم متمرکز است.

ممکن است فکر کنید واقعیت ها، اساساً از خود مراقبت می کنند. شما می توانید با تکیه بر چشم و مغز خود بگویید که چه چیزهایی را باید بدانید. متأسفانه، این اصلاً فرض مطمئنی نیست. چگونه بدن ما ذهن ما را شکل می دهد، کتاب جدیدی نوشته یکی از اساتید علوم اعصاب دانشگاه ویرجینیا، دنیس پروفیت. در این کتاب دکتر پروفیت به صورت علمی درمورد دروغ های مغز صحبت می کند. داستانهایی از ترفندهای بازی مغز یا دروغ های مغز ما در اینترنت به وفور یافت می شود. در این مقاله درباره چند مورد از دروغ های مغز صحبت می کنیم تا متقاعد شوید مغز شما بیش از آنچه تصور می کنید به شما دروغ می گوید.

  • هنگامی که خسته اید، اشیاء دورتر به نظر می رسند.

فاصله یک واقعیت است، نه یک نظریه. یک سوال درست و عینی برای این مساله وجود دارد که ” آن جسم چقدر از ما فاصله دارد؟” اما اگر یک نوار اندازه گیری کوتاه داشته باشید، مغز شما اندازه آن را تخمین می زند. حدس های ما درباره مسافت، فقط تحت تأثیر چشم اندازها، تجربه و سایر عوامل منطقی قرار نمی گیرند. احساسات ما نیز در تخمین های ما دخیل اند.

“محققان دریافته اند که اگر چاق یا خسته هستید، مسافت ها دورتر به نظر می رسد.” عکس این قضیه نیز صادق است. اگر فکر می کنید دستیابی به چیزی آسان است، به نظر می رسد نزدیکتر یا در دسترس تر از واقعیت باشد.

“اگر وسیله ای در دست داشته باشید و به کمک آن بتوانید اشیاء را به سمت خودتان بکشید، همه چیز هم به شما نزدیکتر به نظر می رسد.”

  • غذا خوردن و سیری باعث می شود همه چیز بهتر دیده شود.

زمانی که برای صدور حکم مجبور شدید پیش قاضی بروید، تمام تلاش خود را بکنید تا جلسه دادرسی بعد از ناهار تنظیم شود. تحقیقات نشان می دهد، قضات در هنگام گرسنگی از ملایمت کمتری برخوردار هستند. آنها تنها کسانی نیستند که درک و عملکرد آنها تحت تأثیر غذا است.

” افرادی که از یک لیوان لیموناد قندی و بلند لذت برده اند بیشتر به دیگران کمک می کنند. کودکانی که صبحانه می خورند در مدرسه بهتر عمل می کنند و مشکلات رفتاری کمتری دارند.”

گرسنگی یک واقعیت است و تأثیرات قابل توجه و واقعی در تصمیم گیری ما دارد.

  • وقتی غمگین باشید همه چیز سخت تر به نظر می رسد.

فقط گرسنگی نیست که بر دید شما بر جهان تأثیر می گذارد. احساسات دیگر نیز چنین تاثیری دارند. “به عنوان مثال،” افرادی که به موسیقی غمگین گوش می دهند، نسبت به افرادی که به موسیقی شاد گوش می دهند، فکر می کنند شیب قله بیشتر است و بالا رفتن از آن سخت است. وقتی غمگین باشید دنیا سخت تر به نظر می رسد.

  • تحمل سختی ها به تنهایی سخت تر از زمانی است که یک دوست در کنارتان باشد.

عکس این مساله نیز صادق است. یک کمپانی معروف و خوب کارها را آسان تر از آنچه هست نشان می دهد. “پیش بینی تحمل بار سنگین با شخص دیگر (در مقابل به تنهایی) باعث سبکتر نشان دادن آن می شود. و فقط فکر کردن در مورد یک دوست می تواند سبب آسان تر به نظر رسیدن مسیر شود”.

  • ما رنگ ها را نسبت به زمینه درک می کنیم.

آن الگوی رفتاری انفجاری اینترنتی که مردم نمی توانستند توافق کنند که یک لباس سفید و طلایی است یا آبی و سیاه را بیاد بیاورید. همانطور که اکنون می دانید اختلاف نظر در آن مورد یک اتفاق عجیب و غریب نبود. ما همیشه براساس رنگی که می بینیم در مورد رنگ استنباط می کنیم. آنچه اطراف یک رنگ را احاطه کرده است (یا آنچه تصور می کنیم یک رنگ را احاطه کرده است) می تواند چیزی را که می بینیم تغییر دهد.

مراقب تصمیمات سریع باشید

صرفاً به تصویر کشیدن اینکه چقدر ذهن انسان می تواند عجیب و غریب باشد، احتمالا یک مساله هشدار دهنده برای کارآفرینان است. روحیه، بدن و زمینه شما می تواند درک شما را کاملاً تغییر دهد. آنچه صبح آسان به نظر می رسد ممکن است بعد از ظهر دلهره آور باشد.

رنگ مناسب روی دسکتاپ طراح ممکن است منجر به نتیجه بهتر یک پروژه شود. همه اینها باید به عنوان یک زنگ خطر برای تصمیم گیری سریع در نظر گرفته شوند. گاهی ممکن است بهتر باشد یک روز صبر کنید و یا بعد از صرف یک میان وعده، تصمیم بهتری بگیرید. به نظر می رسد که هرچه بیشتر در مورد همه راه هایی که مغز ما به ما دروغ می گوید بدانیم، بیشتر احتمال دارد به نتیجه بهتری برسیم.

 مساله رنگ ها

رنگ بخشی از دنیای ما نیست، درواقع رنگ یک توهم است. ما فکر می کنیم رنگ به عنوان یک ویژگی اساسی اشیا در زندگی است. درختان سبز، آسمان آبی و سیب های قرمز. دکتر لوتو متخصص مغز و اعصاب می گوید: “هر رنگی که مردم می بینند در واقع درون سر آنها است.

همانطور که نور از خورشید یا لامپ خانه به پایین می رسد، اشیا و سطوح، برخی از طول موج های نور را جذب می کنند و برخی دیگر را منعکس می کنند. لوتو می گوید: “نوری که منعکس می شود سپس بر روی شبکیه چشم ما قرار می گیرد”. در آنجا، آن طول موج های منعکس شده به سیگنال های الکتریکی تبدیل می شوند تا توسط مغز ما تفسیر شوند.

بنابراین ما واقعاً رنگ را “نمی بینیم”، بلکه نور منعکس شده است که در مغز ما تفسیر می شود. لوتو می گوید: “این درک مفید از دنیای ماست، اما یک درک دقیق از جهان ما نیست”.

 نظریه تکاملی به درک رنگ پاسخ می دهد.

نخستی های غیر انسان که مانند ما دارای دید رنگی هستند و تمایل دارند پوست صورت و پشت آنها برهنه باشد. هنگامی که پوست برافروخته می شود، می تواند مواردی مانند تخمک گذاری را نشان دهد و دید رنگی به جفت آنان کمک می کند تا این تغییررنگ را ببینند و در نهایت با زاد و ولد، نسل یک گونه ادامه پیدا می کند. انسان ها نیز به همین ترتیب از دید رنگی برای درک وضعیت سلامتی دیگران استفاده می کنند.

اگر فردی بیش از حد سرخ شود، ما می توانیم این نشانه های غیر ارادی را ببینیم و از سلامتی یا وضعیت جسمی واقعی او مطلع شویم. به عنوان مثال بسیاری از والدین با تغییر رنگ ها از سلامتی کودک خود آگاه می شوند.

“من می توانم در مورد عصبانی یا غمگین بودن دروغ بگویم، اما در مورد میزان کمبود اکسیژنم خیر. این همان چیزی است که سیگنال صادقانه نامیده می شود”.

کلید بینایی رنگی چشم ما، یک شبه به وجود نیامده است.

در حقیقت، اولین “چشم هایی” که در سیاره ما تکامل یافته اند، در بهترین حالت ابتدایی بودند.

قبل از اینکه ماهی یا بی مهره ای در دریا شنا کند، اجداد باکتری ها در آن شناور بودند. این باکتری ها انرژی خورشید را جذب می کردند. اما در آن زمان، اشعه ماورا بنفش خورشید بسیار مخرب بود.

اولین تک سلولی ها به نور زرد و آبی پاسخ دادند، که آنها را از خطر دور می کرد. آنها می توانستند از تابش شدید آفتاب روز مهاجرت کرده و با نور نارنجی غروب و طلوع به سمت دریا بروند که بتوانند انرژی بیشتری جذب کنند. میلیون ها سال بعد، مارماهی با یک چشم ابتدایی تکامل یافت. موجودی که نور زرد و آبی را نیز تشخیص می داد. ممکن است گیرنده های بینایی پیچیده تری از این نسخه های اولیه به آرامی رشد کرده و به ما اجازه دهند جهان را با باز هم متفاوت ببینیم.

 

منبع: https://www.inc.com/jessica-stillman/5-ways-you’re-brain-is-lying-to-you.html

گاهی چیزی را می بینیم که انگار قبلا دیده ایم! راز مغزی چیست؟!

بازاریابی و فروش به کمک دانش مغز! بخش اول

به این مقاله امتیاز دهید