ویروس همه گیر کورونا همه ما را به درجه ناپایداری خود نزدیک کرده است. در مواجهه با عکسهای خبری از عناوین نامطلوب، می بینیم که همه ما، از تام هنکس گرفته تا بوریس جانسون، آسیب پذیر هستیم.
اما واکنش های ما نسبت به این حس افزایش مرگ و میر می تواند سرسختانه ناسازگار باشد. ما نمونه های شگفت انگیزی از افراد را می بینیم که برای کمک به دیگران در طول همه گیری پیش قدم شده و کمک می کنند. ما همچنین شاهد بودیم که مردم اسلحه بیشتری خریداری می کنند، مواد غذایی کنسرو و دستمال توالت را انبار می کنند و دیگران را با ناسازگاری در خطر بیشتری قرار می دهند.
یافته های روانشناسی به تبیین این واکنش های قطبی متضاد کمک می کند – و اینکه چگونه می توانیم به جای بدترین واکنش ها، بهترین غرایز خود را دنبال کنیم.
به نظر می رسد همه چیز در مورد مرگ از وحشت ما نشأت می گیرد. همانطور که ارنست بکر، انسان شناس فرهنگی در سال 1973 اظهار داشت، آگاهی از وجود خود نشانگر این است که روزی این وجود متوقف خواهد شد.
در روانشناسی، تئوری مدیریت وحشت نحوه بررسی واکنش ما هنگام مرگ را برای ما برجسته می کند. شلدون سلیمان در کتاب خود و همکارانش توضیح می دهند که چگونه تئوری مدیریت وحشت با این فرض آغاز می شود که، مانند سایر موجودات زنده، انسان غریزه ای برای حفظ و بقا دارد. اما بر خلاف موجودات دیگر، ظرفیت های فکری ما باعث می شود فکر کردن به اینکه روزی خواهیم مرد، دردناک باشد.
تأمل در مورد مرگ دردناک است، اما همچنین می تواند به ما کمک کند راه های بهتری برای زندگی پیدا کنیم. همانطور که جاشوا L. لیبمن، در کتاب خود “Peace of Mind” نوشت، “مرگ دشمن زندگی نیست بلکه دوست آن است، زیرا آگاهی نسبت به این دانش است که سال های زندگی ما محدود است و آن را بسیار با ارزش می سازد.”
شواهدی برای این ادعا وجود دارد. در میان گروهی از بیمارانی که ایست قلبی خارج از بیمارستان را تجربه کردند، افرادی که به یک تجربه مرگ نزدیک شدند، نسبت به اختلافات دیگران تحمل بیشتری نشان دادند، درک بهتری از خود ابراز کردند، از طبیعت بیشتر قدردانی کرده و معنای بیشتری را در زندگی خود یافتند.
اولیور ساکس، در ستون وداع خود در نیویورک تایمز، نوشت: او پس از فهمیدن اینکه مبتلا به سرطان است، احساس نکرد زندگی به پایان رسیده است. وی نوشت: “برعکس ،” من احساس می کنم که بسیار زنده هستم، و می خواهم و امیدوارم در مورد زمانی که برای تعمیق دوستی هایم باقی مانده، خداحافظی از کسانی که من دوست دارم، بیشتر بنویسم، اگر قدرت داشته باشم، سفر کنم، برای دستیابی به سطوح جدید درک و بینش. ”
در طی یک سلسله مطالعه، روانشناس دانشگاه استنفورد، لورا کارستنسن و همکاران وی نشان داده اند که چگونه تصمیم گیری برای گذراندن وقت گرانبهای خود، بستگی به این دارد که چقدر بقا و وجود آن را درک می کنیم. هنگامی که شکنندگی زندگی به جای یک مفهوم فلسفی که برای “افراد دیگر” اتفاق می افتد، به یک حقیقت شخصی تبدیل می شود، ما می توانیم به جای تمرکز بر دردسرهای روزمره، هر آنچه را که روزها و تجربیات برای ما باقی می گذارد، جشن بگیریم. شناخت ما باعث می شود تا از لحظات کوچک زندگی و روابطمان با دیگران بیشتر مراقب باشیم.
در طول دو ماه گذشته، آیا شما متوجه شده اید که مردم در خیابان لبخند بیشتری می زنند یا با تماس چشمی و سلام هایشان رهاتر هستند؟ شاید افرادی که مرتباً آنها را نمی بینید، با شما تماس میگیرند. یا شاید شما در حال انجام کارهای روزمره بیشتری با عزیزان هستید، از آشپزی با یکدیگر گرفته تا گپ های ویدیویی معمولی. در میانه همه گیر ویروس کورونا، بسیاری از ما متوجه می شویم که ساعت بر روی فرصت ها و روابط ما تیک می زند.
انسان ها تاریخچه ای دارند که شکنندگی زندگی به عنوان راهی برای قدردانی بهتر از زمانی که دارند را نشان می دهد. راهبان قرون وسطایی جمجمه انسانی را روی میز خود نگه می داشتند تا به آنها کمک کند در مورد ناپایداری خود تأمل کنند. یک ژانر از نقاشی های قرن 17th به نام ونیتس عملکرد مشابهی را نشان می دهد – به عنوان مثال، با نشان دادن یک ساعت جیب طلایی که در کنار دسته گلهای پژمرده و جمجمه انسان. سورن کیرکگور، فیلسوف دانمارکی، به مرگ اجازه می دهد تا به هوشیاری ما وارد شود و ما را به سمت درک عمیق تر زندگی و انگیزه بیشتر برای کمک به همنوعان سوق دهد.
برخی از افراد این آگاهی را به محدوده آن سوق می دهند. الکس هانولد چهره های بی نظیری از کوه ها، مانند ال کاپیتان را در پارک ملی یوسمیتی، به تنهایی و بدون طناب یا پشتیبانی صعود می کند. وی در مستند Free Solo گفت: “من احساس می کنم هر کسی ممکن است در هر روز مشخص بمیرد.” هنگامی که بدون طناب در حال صعود هستید، پیام بدیهی است، سطح تمرکز بسیار بالاتر.”
طرف دیگر سکه مرگ، آگاهی است
وقتی واکنش های ما از تأمل به اضطراب منتقل می شود، رفتارهای ما از خود محافظت می شود. ما در معرض تعصب های خودمراقبتی قرار می گیریم، و تلاش های متنوع ما را آزار می دهد – تأثیری که توسط استاد دانشگاه پنسیلوانیا، آدام گرانت و استاد دانشگاه دوک، کیمبرلی وید بنزونی شرح داده شده است. به همین دلیل سیاستمداران ناسیونالیستی که تهدید جنگ را مطرح می کنند، برای متوقف کردن بیگانگان پیروز می شوند. فکر کردن در مورد مرگ احتمالی می تواند ما را به زنوفوبیای خودسوز و پرخاشگر تبدیل کند.
همه ما چگونگی واکنش نسبت به آگاهی از مرگ را که در میان همه گیری ها تجربه می کنیم، انتخاب کرده ایم. وقتی می توانیم بدون تحمل اضطراب در مورد مرگ تأمل کنیم، به احتمال زیاد می توانیم تصمیماتی بگیریم که به ما کمک کنند تا بهترین مشارکتهایمان را انجام دهیم و به جای اینکه شکار کنیم یا از بین ببریم، دنیا را بهبود بخشیم.
برای اطلاعات بیشتر به موسسه سلامت مغز دانا مراجعه کنید.
درباره نویسنده
دکتر علی محمد کمالی فارغ التحصیل دکترای تخصصی علوم اعصاب از دانشگاه علوم پزشکی شیراز، بیش از 15 سال است که در زمینه پژوهش، تدریس و فعالیت های اجرایی در حوزه علوم اعصاب فعالیت و تجربه دارد. وی همچنین در ارتقا عملکرد های شناختی با استفاده از نوروتکنولوژی و مطالعات خواب تخصص ویژه ای دارد. او یکی از بنیانگذاران انستیتو سلامت مغز دانا است، (گروهی که سلامت مغز را اولویت جامعه می داند).
دکتر کمالی بیش از 50 مقاله پژوهشی (h-index 13) در مجلات معتبر علمی به چاپ رسانده و در حال حاضر مدیر عامل انستیتو سلامت مغز دانا است. بعلاوه به عنوان پژوهشگر ارشد واحد مغز، شناخت و رفتار دپارتمان علوم اعصاب دانشگاه علوم پزشکی شیراز مشغول فعالیت می باشد. می توانید پژوهش او را در Google Scholar دنبال کنید.
دکتر کمالی علاوه بر تخصص در زمینه علوم اعصاب، سال ها است که به عنوان مدیر اجرایی مجله علوم پزشکی پیشرفته و فناوری های کاربردی (JAMSAT) مشغول به فعالیت است. همچنین به عنوان دبیر اجرایی انجمن علوم اعصاب ایران شاخه فارس فعالیت می کند.