07136476172 - 09172030360 [email protected]


کارکنان بیمارستان Sea View در جزیره استاتن در سال 1952 شاهد اتفاق جالبی بودند. بیماران سل از بستر بیماری خود برخاسته  و عاری از تب بودند. اما شگفت آورتر اینکه، اشتها و انرژی و نشاط آن ها برگشته بود. این افرادی که به شدت بیمار بودند، در راهروها سرخوش بودند و میرقصیدند. همه در پاسخ به یک داروی سل تازه توسعه یافته، به نام iproniazid بود.

 

 

در مقابل، مجموعه ای از گزارشات موردی در مجله New England Journal of Medicine، نتیجه بسیار منفی را از مصرف رزرپین، داروی فشار خون نشان داد. بیمارانی مانند H.B. که در زمان گزارش در سال 1954، 52 سال داشت، دیگر از باغبانی و حتی تماشای تلویزیون لذت نمی برد. در ساعات اولیه صبح، با افکار خودکشی از خواب بیدار می شد.


بنابراین، هنگامی که یکی از داروها مردم را به افسردگی عمیق فرو می برد، و دیگری باعث سرخوشی می شد، پزشکان و دانشمندان اظهار داشتند که افسردگی ناشی از نوعی “عدم تعادل شیمیایی” در مغز است.

در اواخر دهه 1950، پس از مطالعات اندکی که نشان داد ایپرونازید باعث بهبود خلق و خوی در افراد افسرده می شد، پزشکان شروع به تجویز آن برای بهبود افسردگی کردند. اما پس از گزارش عوارض جانبی جدی مانند فشار خون بالا و مسمومیت کبدی، FDA  این دارو را در سال 1961 به طور کامل رد کرد.

با این وجود، اثرات واگرایی واضح iproniazid و reserpine بر خلق و خوی سرنخ هایی راجع به چگونگی درمان افسردگی با داروها ارائه می دهد. تقریباً در همان زمان که iproniazid به بازار آمد، دانشمندان متوجه شدند که این دارو و رزرپین کلاسی از مواد شیمیایی مغز به نام مونوآمین ها را هدف قرار می دهد.

مونوآمین ها، انتقال دهنده های عصبی هستند که شامل دوپامین، اپی نفرین و سروتونین می باشند. در حالی که رزپین ذخایر مونوآمینین های مغز را کاهش می دهد،  iproniazid  با خنثی کردن آنزیمی که آنها را تجزیه می کند، این انتقال دهنده های عصبی را تقویت می کند و به این ترتیب به عنوان مهار کننده مونوآمین اکسیداز یا MAOI شناخته می شود.

اثرات عمیق و متضاد مخالف رزرپین و ایپرونازیدید بر خلق و خوی، سیستم مونوآمین را به عنوان عامل مهم در افسردگی نشان داد.


در اواخر دهه 1950 روانپزشک سوئیسی، رولان کوهن به دنبال دارویی برای معالجه اسکیزوفرنی بود. یکی از داروها، ایمی پرامین، نتوانست علائم روان شناختی را کاهش دهد، اما در بیماران اسکیزوفرنی که افسرده نیز بودند، خلق و خوی را بهبود بخشید. این عوارض جانبی کمتری نسبت به iproniazid داشت. FDA در سال 1959 ایمی پرامین را برای معالجه اختلال افسردگی اساسی تأیید کرد و نوع دیگری از داروهای ضد افسردگی متولد شد.

ایمی پرامین کار کرد، اما یک دهه طول کشید تا دانشمندان متوجه شدند که چگونه؟ مولکول هایی را که انتقال دهنده های عصبی مونوآمین اضافی از سیناپس ها را بر میدارد، مسدود می کند و تعداد پیام های شیمیایی منتقل شده را افزایش می دهد.

دانشمندان شروع به طرح این سؤال کردند که آیا سروتونین، مونوآمین اصلی درگیر در افسردگی است یا خیر.

نکات دیگری نیز وجود داشت: کالبد شکافی قربانیان خودکشی نشان داد که در مقایسه با افرادی که به نوع دیگری فوت کرده اند سروتونین کمتری در مغز خود دارند. تزریق موشها و خرگوشها با داروی افزایش دهنده خلق و خوی iproniazid میزان سروتونین موجود در مغز را طی چند ساعت دو برابر کرد.


Prozac پس از انتشار در سال 1988، افسردگی را تغییر داد. با هدف قرار دادن سیستم سروتونین مغز، این دارو عوارض جانبی کمتری نسبت به نسل های قبلی داروهای ضد افسردگی ایجاد کرد. تا سال 1994، بیش از 6 میلیون آمریکایی پروزاک تجویز کرده بودند.


شرکت داروسازی الی لیلی در مورد یافتن ترکیباتی که می توانند سیستم سروتونین مغز را هدف قرار دهند، دست به اقدام زد. و در سال 1974، دانشمندان گزارش دادند که فلوکستین، ترکیبی که مانع از حذف سروتونین – و تنها سروتونین – از سیناپس ها می شود، می تواند موثر واقع شود.

FDA پس از گذشت بیش از یک دهه کارآزمایی بالینی، فلوکستین را برای درمان افسردگی در سال 1987 تصویب کرد. بازاریابی در سال 1988 با نام تجاری Prozac آغاز شد. فلوکستین اولین کلاس از داروهای ضد افسردگی به نام مهارکننده های انتخاب مجدد سروتونین انتخابی (SSRIs) بود.

 موفقیت این داروعمدتاً به دلیل ایمنی آن صورت گرفته است – با هدف گیری انتخابی سروتونین، عوارض جانبی کمتری نسبت به داروهایی مانند ایمی پرامین ایجاد کرده است و بیماران آن را بهتر تحمل می کنند. اما، در کاهش علائم افسردگی مؤثرتر از این داروها نبود.

 

 

 

نظریه جدید افسردگی

 


SSRI درمان افسردگی را تغییر داده است. به عنوان مثال، محققان دانشگاه مک گیل دریافتند که کاهش سطح سروتونین باعث نمی شود که بیشتر افراد دچار افسردگی شوند.

از این گذشته، SSRI به سرعت میزان سروتونین در مغز را افزایش می دهد، اما بیماران هفته ها احساس بهتری نمی کنند. اگر تقویت سیگنالینگ سروتونین مهم است، بنابراین بیماران باید فوراً احساس بهتری داشته باشند. 

 مطالعات تصویربرداری از مغز نشان می دهد که افراد افسرده دارای هیپوکامپ کوچکتری هستند که مرکز یادگیری و حافظه است. نورونهای موجود در هیپوکامپ کوچک می شوند و اتصالات بین آنها از بین می رود. SSRI این ضایعات را برعکس می کند – آنها پروتئین هایی را تقویت می کنند که به رشد و زنده ماندن سلول های عصبی کمک می کند، سلول های عصبی را برای ایجاد اتصالات جدید و رشد سلول های جدید ترغیب می کنند.

اکنون دانشمندان در تلاشند تا دریابند که آیا می توان این رشد را سریعتر تحریک کرد؟

به نظر می رسد کتامین داروی بیهوشی همین کار را انجام می دهد. کتامین گیرنده گلوتامات، یک اسید آمینه و انتقال دهنده عصبی اصلی تحریک کننده مغز را مسدود می کند. کتامین می تواند خلق و خوی را بهبود بخشد و رشد سیناپس های جدید را طی چند ساعت تحریک کند و اثرات آن تا یک هفته ادامه یابد.

در مارس 2019، FDA یک اسپری بینی مشتق از کتامین را برای افرادی که دارای افسردگی شدید بودند، تصویب کرد.

جان کریستال، رئیس بخش روانپزشکی در دانشگاه ییل و بخشی از تیم تحقیقاتی که برای اولین بار کتامین را در بیماران افسرده بررسی کرد، اظهار می کند “کتامین ممکن است نمونه ای از کل داروهای ضد افسردگی باشد.”

وی بیان می کند، تلاش ها برای کشف زمینه های بیولوژیکی اثرات ضد افسردگی کتامین می تواند روش های درمانی جایگزین را نشان داده و خطوط جدید اکتشاف را باز کند.

برای اطلاعات بیشتر به موسسه سلامت مغز دانا مراجعه کنید. 

منبع:

BrainFacts.org

به این مقاله امتیاز دهید