از دیدگاه پزشکی، تاریخچه سکته مغزی شامل دو دوره است:
دوران اولیه سکته مغزی از آغاز تا سال 1812 و دوره بعدی از 1812 تا کنون. استدلال می شود که هر دو دوره به رویکردهای روشمند متفاوتی از جمله دیدگاه های تاریخ نگاری متفاوت و اشکال مختلف تفسیر نیاز دارند.
برای درک کامل نوشتههای پزشکی دوران یونان و روم (نوشتههای بقراط، مجموعه جالینوسی) در مورد «آپوپلکسی»، دانش کامل آموزههای باستانی در مورد سلامت و بیماری ضروری است. در طول قرون وسطی، دیدگاه معنوی را می توان با تمرکز بر معجزه شفا و قدیسان حامی برجسته کرد.
در حالی که سکته مغزی اساساً برای بسیاری از پزشکان و بیماران در دوران مدرن اولیه (حدود 1500-1800) یک معما باقی ماند. درک و تعریف انقلابی از بیماری در نتیجه یک ضایعه در دهه 1810 باز شد. دریچه ای برای ارتباط سازنده رشته آینده “علوم اعصاب” با علوم طبیعی در طول قرن نوزدهم و پس از آن. تاریخچه عمدتا نانوشته سکته مغزی در قرن بیستم نه تنها باید شامل دیدگاه پزشکی، بلکه دیدگاه بیمار و جامعه نیز باشد.
قهرمانان واقعی در صحنه تاریخ پزشکی، بیماری ها هستند.
متأسفانه، تحقیقات تاریخی اغلب این گفته مورخ پزشکی فرانسوی چارلز دارمبرگ را نادیده می گرفتند. ما در مورد پزشکان مشهور و چارچوب های اجتماعی پزشکی در گذشته چیزهای زیادی می دانیم. اما در مورد داستان خود بیماری ها نسبتاً کمی می دانیم. علاوه بر این، اگر و زمانی که مورخان آنها را مطالعه میکنند، معمولاً تمرکز بر اپیدمیها و بیماریهای عفونی بوده و می باشد.
95 درصد از نشریات مربوط به تاریخچه طاعون، سل، سیفلیس و ایدز است. در مقابل، این مقاله استدلال می کند که ما می توانیم از بیماری های غیر اپیدمی و غیر عفونی چیزهای زیادی در مورد گذشته پزشکی خود بیاموزیم. یک مثال عالی از این رویکرد، مطالعه تاریخچه سکته مغزی است.
سکته مغزی امروزه دومین علت شایع مرگ و میر در سراسر جهان پس از بیماری قلبی، اما قبل از سرطان است.
در سال 2010، تقریباً 17 میلیون نفر دچار سکته مغزی شدند. 33 میلیون نفر دیگر قبلاً سکته کرده اند و هنوز زنده هستند. بدیهی است که ما واقعاً با یک «پرتاگونیست» روبرو هستیم. به نظر می رسد فقط یک سوال باز وجود دارد که باید حل شود. اینکه چگونه می توان نقش سکته مغزی را به طور مناسب در تاریخ ارزیابی کرد؟
تنها تصویر پیش ازمدرنیته که قربانی سکته مغزی را به تصویر میکشد
نمونهای عالی برای یک «شیء عجیب» است. بیمار از یک به اصطلاح “سکته مغزی مزمن” رنج می برد. چیزهای بسیار عجیبی در حال رخ دادن است. پزشک در حالی که پشت تخت بیمار روی زمین زانو زده است، آهن داغی را در دست گرفته. او شروع به سوزاندن معده (یا سر؟) بیمار با یک ابزار درخشان می کند.
بیمار بیهوش نیست. به نظر نمی رسد از فلج رنج می برد، زیرا از خود دفاع می کند. برای درک این منظره، دانش امروزی ما از سکته بدیهی است که کافی نیست. در این مورد، مورخ باید مانند یک قوم شناس عمل کند. نه تنها به زمینه پزشکی، بلکه به بافت فرهنگی نیز نگاه می کند.
با این حال، در مجموع، داستان اولیه سکته در اسکریپتوریا و سالنهای پژوهشگران اتفاق میافتد. نه در کنار بیمارستانها یا آزمایشگاهها. مطالعه نوع غربی آن نیازمند دانش کامل یونان باستان و لاتین است. توانایی خواندن اضافی در زبان های عربی، عبری، سریانی و سایر زبان های سامی نیز بسیار مفید است.
با فرض اینکه بتوانیم این دو مدل مختلف را با موفقیت ترکیب کنیم – از کدام دیدگاه می خواهیم به درام در حال تکامل نگاه کنیم؟
برای پزشکان واضح به نظر می رسد که آنها عمدتاً به دیدگاه پزشکی، در بازسازی دانش پزشکی در حال تغییر علاقه مند هستند. آنها به طور انحصاری به نوشته های پزشکی نگاه می کنند. شاید همچنین به تصاویر پزشکی، ابزار و موسسات نیز توجه کنند.
اما این البته تمام ماجرا نیست. در مورد بیمارانی که از سکته مغزی رنج می برند چطور؟ مسلماً آنها به نوعی بخشی از این بسته هستند. ما باید افق تاریخی خود را گسترش دهیم. از خاطرات روزانه، زندگی نامه و سایر منابع آنها استفاده کنیم. کار آسانی نیست. به اصطلاح اسناد اندکی از دوره قبل از 1800 وجود دارد. همچنین ما با شرایطی از جمله اختلالات آفازی و گرافیکی سروکار داریم.
جامعه چگونه و از کجا وارد بازی می شود؟
هر تمدنی با طیفی از نگرش ها نسبت به بیماری های شدید اعضای خود مشخص می شود. بالعکس، بیماریهای شدید مانند سکته مغزی «تصویر» خاصی دارند که در چارچوب اجتماعی ایجاد میشود.
برای درک جنبه های اجتماعی و مالی، مورخان ممکن است بخواهند به منابع مختلف دیگری بپردازند. از جمله ترازنامه بیمارستان ها، جوامع یا وزارتخانه های بهداشت و همچنین آرشیو صنعت بهداشت. در نهایت، برای ارزیابی تصویر عمومی از سکته مغزی، ادبیات داستانی و همچنین فیلمها، موسیقی و آثار هنری مخازن بسیار مهمی را تشکیل میدهند.
چرا با این همه چیزهای تئوریک خود را خسته کنید؟
درک این نکته مهم است که هرگز یک سابقه سکته مغزی واحد و فراگیر وجود نخواهد داشت. فقط تاریخ های مختلفی وجود خواهند داشت که با یک یا آن دیدگاه و یک یا آن هدف مشخص می شوند.
این ادعا با نگاهی کوتاه به تعداد منابع موجود پشتیبانی می شود. در حالی که مطالعه نوشته های پزشکی از دوران باستان، قرون وسطی و اوایل دوران مدرن قابل مدیریت است. هیچ مورخی به تنهایی قادر به خواندن بیش از یک دقیقه از مطالب تولید شده پس از سال 1800 نخواهد بود.
دوران باستان
خلاصه ای از تاریخچه سکته مغزی معمولاً با تمدن یونانی-رومی آغاز می شود. با این حال، پیروی از روش سقراطی بر اساس این فرض که فرد در زمان جهل کامل زندگی می کرد، کمتر متعارف است.
در دوران باستان، هیچ کالبد شکافی و هیچ آزمایشی به جز برخی استثناهای قابل توجه وجود نداشت. سیستم گردش خون ناشناخته بود. در آن زمان نمیتوانستند بین سرخرگها و سیاهرگها تمایزی قائل شوند.
درباره اینکه مغز یا قلب ابزاری برای فعالیتهای حرکتی و حسی است، اتفاق نظر وجود نداشت. در حالی که افلاطون، و بیشتر نویسندگان بقراطی و جالینوس بر مغز اصرار داشتند. ارسطو و پزشکان-فیلسوفان مکتب رواقی و اپیکوری از فقط قلب – به هر حال، به دلایلی صحبت می کردند.
با این وجود، گذشتگان به بینشهای زیادی دست یافتند که امروزه قابل ذکر است.
ابتدا توصیفاتی از این بیماری ارائه کردند. «درد ناگهانی سر انسان سالم را فرا می گیرد و او به یکباره لال می شود و دهانش باز می شود». در نوشته دیگری از بقراط، می توان چنین خواند: «خواب آلودگی به این بیمار می رسد، او بی حس است. تب خفیف وجود دارد و بدنش ناتوان است. روز سوم یا پنجم می میرد و عموماً به روز هفتم نمی رسد».
نویسندگان این اظهارات از کلمه سکته مغزی استفاده نکردند. بلکه از آپوپلکسی استفاده کردند. اصطلاح پزشکی ترجیحی برای برچسب زدن شرایط مشابه سکته تا سال 1800 بود. توضیح برای استفاده از آن ساده است.
بسیاری از تمدن های اولیه متقاعد شده بودند که بیماری های حاد همراه با از دست دادن هوشیاری توسط خدایان فرستاده شده اند.
در یونانی هومری، حدود چهار قرن قبل از ظهور پزشکان بقراطی در صحنه، سکته مغزی به معنای «پیچ» یا «پکسی» و خدا به معنای «تئوس» یا «دیوس» بود.
بنابراین «تئوپلکسی» یا «دیوپلکس» فرقههای رایجی برای سکته مغزی بودند. آپوپلکسی چیزی نیست جز نسخهای سکولار شده برای «ضربهی بسیار شدید».
تعاریف ذکر شده در بالا و ریشه شناسی کلمه روشن می کند که اصطلاح باستانی “آپوپلکسی” و دنباله امروزی آن “سکته مغزی” تقریباً معادل هستند.
آپوپلکسی اصطلاحی است که به راحتی میتوان آنچه را که امروز سکته مینامیم خلاصه کرد. اما همچنین میتوان انفارکتوس میوکارد یا آمبولی ریه را که باعث ایجاد اختلال در هوشیاری میشود، در نظر گرفت.
ثانیاً، یونانیان دریافتند که آپوپلکسی با مجموعهای از علائم و سیر متفاوت در مقایسه با سایر بیماریهای پزشکی که صرع، کاتالپسی، بیحالی و غیره نامیدهاند مشخص میشود.
“درمان حمله خشونت آمیز آپوپلکسی غیرممکن است. حتی درمان یک حمله خفیف دشوار است”. در نهایت، آنها استانداردهای اخلاقی را تعیین کردند که چگونه باید با بیماران رفتار کرد. استانداردهایی که تا به امروز در بسیاری از نقاط جهان تغییر چندانی نکرده است.
اما پزشکان یونانی-رومی چگونه سکته مغزی را توضیح دادند؟
اکنون زمان آن است که “رویکرد شی عجیب” را به خاطر بسپارید. جالینوس، یک پزشک یونانی که در حدود سال 200 از دوران ما در رم مشغول تمرین و نوشتن بود. این ایده را ایجاد کرد که روح حیاتی ساخته شده در قلب از طریق شریان ها به مغز منتقل می شود.
در ساختاری به نام شبکه retiform (که او در چندین گونه حیوانی در منطقه اطراف غده هیپوفیز یافت) این روح حیاتی سپس به روح حیوانی تبدیل شد. فقط روح حیوانی در بطنهای مغزی ذخیره میشد. از آنجا بر حسب نیاز به عنوان «سوخت» برای انتقال تکانههای حرکتی و دادههای حسی به محیط عمل میکرد. به طور خلاصه، مغز طبق گفته جالینوس چگونه کار می کرد.
در افراد مبتلا به آپوپلکسی، چیز مضری به نام بلغم در بدن انباشته میشود:
«وقتی رگها بلغم را به درون خود میکشیدند، خون به دلیل سردی بلغم باید بیشتر از قبل ثابت بماند و خنک شود. بنابراین، خون بی حرکت، محال است بدن ساکن و بی حس نشود. اما اگر بلغم غالب شود، خون سرد می شود و بیشتر می بندد. اگر به مرحله خاصی از سرد شدن و انجماد برسد، کاملاً بسته می شود. سرد می شود و می میرد».
بنابراین انباشته شدن مخاط مضر جریان روح حیوانی را مسدود کرد. انسداد در نهایت منجر به فلج، اختلالات حسی، از دست دادن هوشیاری و احتمالاً مرگ می شد.
بلغم مایعی سرد، مرطوب و چسبناک بود که وقتی بدن در معرض سرمای بیش از حد قرار میگرفت، میتوانست در مغز انباشته شود. در طول زمستان، در دوران پیری و غیره نیز این امکان بیشتر وجود داشت.
این نظریه دکترین علت شناسی اساسی سکته مغزی و سایر بیماری های مغزی بود. به طوری که برای 1500 سال بر تفکر اروپایی تسلط داشت. هیچ متنی در مورد اختلالات مغزی تا سال 1750 بدون دانش کامل از این اصول قابل درک نیست.
این دکترین همچنین مبنای اقدامات درمانی مختلف بود.
یک پزشک شاغل و پیرو این آموزه دو گزینه اساسی داشت. یا تخلیه – به معنای «پاکسازی مغز و بدن» به منظور خلاص شدن از شر مایعات اضافی، یا اقدام متقابل.یعنی استفاده از چیزی گرم و خشک برای مبارزه با طبع سرد و مرطوب.
تخلیه و اقدام متقابل دو تا از مهمترین فراراهبردهای درمان پزشکی تا به امروز هستند. اگر چهار حوزه اصلی درمان قبل از 1800 – فیزیوتراپی، رژیم غذایی، فارماکولوژی گیاهی و جراحی – را اضافه کنیم، طیف وسیعی از اقدامات درمانی در دسترس است. از حمام کردن با آب گرم تا روشهای جراحی مختلف از جمله کوتریزاسیون.
پیام های این سفر تاریخی چیست؟
- اگر کسی تمثیل کوتولههایی را که روی شانههای غولها ایستادهاند را دوست داشته باشد، سلیقه شخصی است. با این حال، آگاهی از تاریخچه رشته خود تقریباً به طور خودکار منجر به فروتنی حرفه ای و شخصی می شود. که همیشه نگرش خوبی است، به ویژه برای پزشکان.
- یک گشت و گذار فکری در طول تاریخ ممکن است این آگاهی را افزایش دهد. اینکه چقدر ما با زمینه فکری، فنی و اجتماعی دوران خودمان ارتباط نزدیک داریم. ممکن است این چارچوب را درک کنیم یا نشناسیم.
- گالن، وپفر، روچو، روستان، ویرچو و همه شخصیتهای مهم دیگر در تاریخ سکته مغزی، همه آنها محصول زمان خود بودند. که فرصتها و محدودیتهای خاصی را به اشتراک میگذاشتند – و ما هم همینطور.
- شاید با ارزش ترین بینش به دست آمده این باشد که ایده های “نااندیشه” گذشته می تواند کلید موفقیت بزرگ علمی باشد. دوران مدرن در تاریخ سکته تنها به این دلیل محقق شد که پزشکان اوایل قرن نوزدهم تمام پیشفرضهای گمراهکننده و محدودکنندهای را که برای قرنها وجود داشت، «بیاندیشند». بنابراین یک نتیجه گیری اساسی این است: شما می توانید تاریخ را تغییر دهید، بله می توانید!
- برای دریافت جدیدترین بازتوانی های سکته مغزی، با ما در انستیتو سلامت مغز دانا همراه باشید.
درباره نویسنده
خجسته رحیمی جابری، پژوهشگر دکترای تخصصی علوم اعصاب دانشگاه علوم پزشکی شیراز و نویسنده وب سایت انستیتو سلامت مغز دانا. زمینه کاری تخصصی ایشان مشکلات حافظه و آلزایمر است وی بیش از 20 مقاله معتبر بین المللی در این زمینه به چاپ رسانده است. می توانید پژوهش های او را در اینجا (کلیک کنید) دنبال کنید.