هنگامی که در اواخر دهه 1980 در فارگو، دیانا ون لنکر سیدتیس، متخصص زبان عصبشناس، دوره میدانی خود را میگذراند، با پدیدهای چشمگیر مواجه شد. یک کشاورز در داکوتای شمالی به دلیل سکته مغزی – وضعیتی به نام آفازی – قادر به صحبت کردن نبود. و در حالی که حتی نمیتوانست درباره آبوهوا صحبت کند، موفق شد با کمک نوع خاصی از کلمات، با فحش انتقادات سیاسی از رئیسجمهور داشته باشد.
سیدیس به یاد می آورد: گاهی اوقات که روی ویلچرش در سالن نشسته بود، از کنارش رد می شدم و در گوشش زمزمه می کردم «رونالد ریگان»، لبخند می زد و جواب می داد «خدا لعنتت کنه!» در حالی که سیدتیس این موضوع را در دهه 1980 مشاهده کرد، دانشمندان برای قرن ها به این پدیده اشاره کردند، از جمله پل بروکا، متخصص اعصاب برجسته، که به دلیل تحقیقاتش بر روی ناحیه ای از لوب فرونتال که بعداً منطقه بروکا نام گرفت، شناخته شد. در سال 1861 بروکا یک بیمار را گزارش کرد که علی رغم از دست دادن توانایی زبانی مولد، توانایی فحش دادن را حفظ کرده بود.
تحقیقات پیرامون فحش دادن!
در حالی که فحش دادن نقش مهمی در ارتباطات زبانی بسیاری، اگر نگوییم اکثر مردم، ایفا می کند، این پدیده خیلی توسط محققان بررسی نشده است. تحقیقات راجع به کلمات توهین آمیز خیلی برای گرفتن پذیرش دانشگاه جالب به نظر نمیایند، و شرایطی که باعث برانگیختن افراد به فحش دادن میشود، در آزمایشگاه راحت به وجود نمیآیند. تیم دکتر جی، روانشناس بازنشسته در کالج هنرهای لیبرال ماساچوست، میگوید: «سخت است که کسی را در MRI بگذاریم و بگوییم: «هی، شروع کن فحش بده». “این خود به خودی نیست.” ممکن است آنها بتوانند یک یا دو کلمه چهار حرفی را بگویند، اما بدون ایجاد زمینه احساسی که با دیدن صفحه گوشی تازه ترک خورده یا کیف پول گم شده به وجود میآید، ابراز نارضایتی واقعی معمولاً مبهم باقی می ماند.
در عوض، محققان مشاهدات بیمارانی را که توانایی گفتار عادی را از دست دادهاند و آنهایی که دچار اختلالاتی میشوند که گهگاه احساس میکنند مجبور به فحش دادن هستند را با هم ترکیب کردهاند و شرکتکنندگان به صورت تجربی در معرض الفاظ ناپسند قرار گرفتهاند. و مشخص شده است که همه بخشهای گفتار برابر نیستند. لعن ها ممکن است با اسم ها و افعال مودبانه در دهان ما آمیخته شوند، اما در مغز مکانیسم متفاوتی پیدا می کنند. ضجه ای که وقتی پایمان به گوشه مبل برخورد میکند میزنیم،، پلی است به طبیعت حیوانی ما، به همان اندازه که یک پیام زبانی است، یک عمل فیزیکی است.
سلاح های کلامی
سیدتیس دهه 90 را صرف مطالعه طیف وسیعی از اثرات مرتبط با آفازی کرد. دریافت که انواعی از گفتار مانند فحاشی و اصطلاحات روزمره اغلب پس از سکته مغزی دست نخورده باقی می ماند. یکی از سرنخهایی که این کلمات را متمایز میکند، از طریق بررسی سندروم تورت (TS) پیدا شد. اختلالی که در آن افراد بهطور غیرارادی حرکات سریع و تکراری مانند بالا انداختن شانههای خود یا اخم کردن را نشان میدهند. برای سیدتیس بسیار مهم بود که اقلیتی اجباراً فحاشی می کنند. یک فرضیه اولیه نشان داد که مغز ممکن است صداهای ساده را به صورت تصادفی بازیابی کند، اما سیدتیس در سال 1999 از طریق یک کمپین نامه نگاری پر زحمت که نمونه هایی از محققان سراسر جهان از اسپانیا تا سریلانکا را درخواست می کرد، نشان داد که این فرآیند در افراد مبتلا به سندروم تورت نمی تواند خودسرانه باشد.
چیزی در مغز باید کلمات زشت را با اعمال ترکیب کند تا به ذهن آسیب دیده افراد مبتلا به سندروم تورت اجازه دهد این انتخاب ها را انجام دهند.
فحش دادن در کجای مغز ما قرار دارد؟!
قسمت مشترک ناحیه ای از مغز است که به عقده های پایه معروف است که از حرکات روزمره مانند راه رفتن و تایپ کردن پشتیبانی می کند. به نظر می رسد افراد مبتلا به سندروم تورت دستورات زیادی در گانگلیون های پایه اجرا می کنند. از آنجایی که سندروم تورت می تواند باعث فحش دادن و همچنین چرخش چشم شود، مغز احتمالاً هر دو مورد را به طور مشابه ذخیره می کند – به عنوان یک واحد عملی غیرقابل جداسازی. سیدتیس میگوید: این واقعیت که [لقبها] بهعنوان یک بخش کامل بیشازحد آموخته میشوند، آنها را کاملاً با چیزی که از نظر دستوری تولید میشود متفاوت میکند.
مغز: وایسا! اون فحش بود؟!
کسانی که فحش دریافت می کنند نیز آن را متفاوت پردازش می کنند، به نحوی که هم اثرات عاطفی و هم فیزیکی دارد. تست رنگ کلاسیک استروپ، که شرکتکنندگان را به نادیده گرفتن معنای یک کلمه چاپشده و نامگذاری فقط رنگ آن به چالش میکشد، نشان داده است که افراد مدت زیادی روی کلمات توهین آمیز مکث میکنند. کاهش سرعت به این دلیل اتفاق می افتد که بخش درونی تر مغز ما، آمیگدال بادامی شکل، فحش ها را به عنوان تهدید ثبت کند.
دونالد مک کی، روانشناس شناختی در UCLA می گوید: اگر کلمه ای تابو یا توهین آمیز باشد، به طور خودکار واکنشی را در آمیگدال ایجاد می کند. آمیگدال که در اعماق مغز، درست بالای ساقه مغز قرار دارد، با احساسات قوی، به ویژه تشخیص ترس و تهدید درگیر است. پس از مواجهه با فحش، این ساختار زنگ خطر را به صدا در میآورد و باعث میشود مغز شما برای بررسی دقیق موقعیت، فعالیت بیشتری انجام دهد. شما حتی عرق خفیفی نیز می کنید.
به گفته مککی، این اثر برعکس نیز میشود. یعنی احساساتی که باعث به راه انداختن هجوم فحش به مغز ما میشود. “وقتی شما آن الگوی احساسی را دریافت می کنید که با شنیدن **** یا **** برانگیخته میشود، همان الگوی احساسی باعث ایجاد یکی از آن دو کلمه می شود.”
حیوانات هم فحش میدهند؟
آمیگدال و عقده های پایه هر دو در هسته تکاملی قدیمی تر مغز، زیر قشر پیچیده چین خورده که مرتبط با بسیاری از استعدادهای جدیدتر بشر است قرار دارند. خط مستقیم فحش به این منطقه بدوی، برخی از محققان را به این حدس میرساند که این عمل دارای منشأ تاریخی مشابهی است. وقتی آمیگدال گربه تهدیدی پیدا میکند، عقدههای قاعدهای گربه صدای هیس یا خراش ناشی از خشم را ایجاد میکنند. شاید همان مداری که در مغز ما وجود دارد به جای آن، فحاشی ها را آزاد می کند.
با این حال، صدای خشمگین یک راننده تاکسی پیچیده تر از غرش حیوانات است. کلمه انتخابی شما هنگام ضربه خوردن به انگشت شست پایتان ممکن است با چیزی که هنگام تصادف در رانندگی فریاد می زنید متفاوت باشد، و مطمئناً هر دو با کلماتی که یک مغولی در مقابل یک لتونیایی صحبت می کند در آن موقعیت ها متفاوت است. فحش دادن به نوعی هم غریزی و هم اکتسابی است.
کشف قدرت زبان
کلید در قشر مغز نهفته است. پس از اینکه آمیگدال و عقده های قاعده ای حمله عاطفی را آغاز کردند، قبل از پاشیدن فحش در صورت طرف، از مراکز تفکر بالاتر در مغز عبور می کند. صحبت کردن معمولاً امری در نیمکره چپ است، زیرا آفازی بیانی زمانی بروز پیدا میکند که سکته مغزی به نیمکره چپ آسیب می زند و استعداد زبانی شخص را از او می گیرد و در عین حال مهارت های گوش دادن را دست نخورده باقی می گذارد. با این حال، این افراد اغلب هنوز هم می توانندفحش بدهند. که نشان می دهد احتمالا فحاشی در سمت راست قرار دارد.
چرا مهارت های مختلف را در اطراف قشر مغز توزیع میکنیم؟
سیدتیس پاسخ می دهد از آنجایی که نیمکره راست در کنترل تکههای معنا تخصص دارد، در حالی که سمت چپ در تجزیه اجسام پیچیده به قطعات بهتر است. او اکنون مدلی دو قسمتی از گفتار را پیشنهاد میکند که در آن سمت چپ به جملات بدیع میپردازد، در حالی که سمت راست به واحدهای رایج گفتار مانند فحش دادن، شمارش و گفتن روزهای هفته و تعداد زیادی لفظ ثابت دیگر رسیدگی میکند. عباراتی که همه آنها در افراد مبتلا به آفازی حفظ شده است. به عبارت دیگر، نیمکره راست نوع متفاوتی از زبان را پردازش می کند.
بسیاری از سوالات بی پاسخ باقی مانده است. رزماری وارلی از یونیورسیتی کالج لندن موافق است که این موضوع بسیار مهمی برای توضیح است، اما این سوال را مطرح میکند که آیا باید انتظار مشاهده تغییرات در فحش دادن زمانی که نیمکره راست آسیب میبیند را نیز داشته باشیم؟ به عبارت دیگر مورد فحشدهندهای باشد که بعد از آسیب به نیمکره راست از فحش دادن دست میکشد یا خیر.
فحش هایی که در نواحی مختلف مغز ما پخش شده اند
البته، انواع فحش از تنوع شناختی و فرهنگی برخوردار است، بنابراین قشر شما احتمالاً دشنام مورد علاقه شما را در مکانهای مختلف ذخیره میکند. کوبیدن انگشت شست پایتان ممکن است یک ناحیه را در سمت راست ایجاد کند در حالی که املای آن می تواند به یک نسخه در سمت چپ دسترسی پیدا کند.
منابع:
Bowers, J. S., & Pleydell-Pearce, C. W. (2011). Swearing, Euphemisms, and Linguistic Relativity. PLOS ONE, 6(7), e22341. doi: 10.1371/journal.pone.0022341
Jay, T. (2000). Why we curse: A neuro-psycho-social theory of speech. Amsterdam, Netherlands: John Benjamins Publishing Company.
Van Lancker, D., & Cummings, J. L. (1999). Expletives: neurolinguistic and neurobehavioral perspectives on swearing. Brain Research Reviews, 31(1), 83–104. doi: 10.1016/S0165-0173(99)00060-0
https://www.brainfacts.org/thinking-sensing-and-behaving/language/2019/your-cursing-cortex-071019
Mackay, D. G., Shafto, M., Taylor, J. K., Marian, D. E., Abrams, L., & Dyer, J. R. (2004). Relations between emotion, memory, and attention: Evidence from taboo Stroop, lexical decision, and immediate memory tasks. Memory & Cognition, 32(3), 474–488. doi: 10.3758/BF03195840
Pinker, S. (2010). “The Seven Words You Can’t Say on Television.” The Stuff of Thought: Language as a Window into Human Nature. Penguin Books.
درباره نویسنده
موژان پارسا پژوهشگر ارشد توانبخشی شناختی دانشگاه شهید بهشتی و همکار قطب عصب روانشناسی شناختی کشور است. جریان اصلی تحقیقات وی اختلالات عصب تحولی و به طور خاص متمرکز بر اوتیسم می باشد.