07136476172 - 09172030360 [email protected]

مغز ما دائماً با انتخاب های مختلفی روبرو است: از انتخاب هایی مانند تصمیم گیری در مورد لباس پوشیدن گرفته تا تصمیمات بزرگتری مانند انتخاب شغل، محل زندگی، همسر و …. هنگامی که تفاوت کیفیت بین دو گزینه بسیار زیاد است، تصمیم گیری خیلی سریع انجام می شود. اما وقتی این تفاوت ناچیز باشد، ما باید- قبل از اینکه بتوانیم درست تصمیم گیری کنیم، فکر کنیم.

چرا وقتی با دو یا چند انتخاب روبرو می شویم، انتخاب کردن برای ما خیلی سخت است؟ آیا دلیل این است که مغز ما برای تصمیم گیری بهینه نمی شود؟

در تلاش برای پاسخ به این سؤالات، دانشمندان علوم اعصاب از دانشگاه ژنو (UNIGE) سوئیس – با همکاری دانشکده پزشکی هاروارد – مدل ریاضی استراتژی انتخاب بهینه را تهیه کردند. آنها ثابت کردند که تصمیمات بهینه باید براساس ارزش واقعی گزینه های ممکن باشد نه اینکه بر تفاوت ارزش بین آنها باشد.

نتایج، که می توانید در ژورنال Nature Neuroscience، درباره آن بخوانید، نشان می دهد که این استراتژی تصمیم گیری، میزان پاداش دریافتی را به حداکثر می رساند.

دو نوع تصمیم گیری وجود دارد: اول، تصمیم گیری ادراکی که مبتنی بر اطلاعات حسی است: آیا من زمان عبور از جاده را قبل از نزدیک شدن ماشین دارم. سپس تصمیم گیری مبتنی بر ارزش وجود دارد، هنگامی که گزینه ی خوب یا بد باید بین چندین پیشنهاد انتخاب شود:

در هنگام اتخاذ تصمیمات مبتنی بر ارزش، اگر تفاوت زیادی در ارزش بین پیشنهادهای مختلف وجود داشته باشد، خیلی سریع انتخاب می شود. اما وقتی گزاره ها مشابه هستند، تصمیم گیری بسیار پیچیده می شود حتی اگر در واقعیت، هیچ یک از گزینه ها بدتر از سایرین نباشند. چرا این اتفاق می افتد؟

 

ارزش یک انتخاب در اختلاف آن نهفته است

 


Satohiro Tajima، محقق گروه علوم اعصاب پایه در دانشکده پزشکی UNIGE، یک مدل ریاضی ساده را طراحی کرد که موارد زیر را نشان می دهد: استراتژی بهینه در مواجهه با دو گزاره ی جمع بندی مقادیر مرتبط با خاطراتی است که شما در هر انتخاب دارید و سپس محاسبه ی تفاوت بین این دو(آیا من نسبت به این انتخاب خاطرات مثبت تری دارم).

تصمیم گیری هنگامی اتخاذ می شود که این تفاوت به یک مقدار آستانه برسد، که از قبل تعیین شده است، و این تعیین کننده زمان تصمیم گیری است.

این مدل منجر به تصمیم گیری سریع می شود که مقادیر دو امکان بسیار فاصله زیادی با هم دارند. اما وقتی دو انتخاب تقریباً ارزش یکسانی دارند، ما به زمان بیشتری نیاز داریم، زیرا باید خاطرات بیشتری را ترسیم کنیم تا این اختلاف به آستانه ی تصمیم گیری برسد. همان فرآیند انتخاب شغل است در شرایطی که ما مجبوریم بین سه یا چند گزینه، انتخاب کنیم؟

 

میانگین مقادیر برای هر انتخاب 



برای هر انتخاب، ما می خواهیم حداکثر سود ممکن را در حداقل زمان داشته باشیم. بنابراین، چگونه ما ادامه می دهیم؟ الکساندر پوگت، استاد گروه علوم اعصاب پایه در UNIGE توضیح می دهد: “اولین قدم دقیقاً مشابه با انتخاب یک باینری است: ما تجربیات مرتبط را برای هر انتخاب جمع آوری می کنیم تا بتوانیم ارزش ترکیبی آنها را تخمین بزنیم.” سپس با استفاده از یک مدل ریاضی مبتنی بر تئوری کنترل بهینه، به جای اینکه به طور تجمعی به ارزش تجمعی مرتبط با هر انتخاب نگاه کنیم، تصمیم بر تفاوت بین ارزش تجمعی هر انتخاب و میانگین مقادیر جمع شده، توجه می کنیم.

در مورد همه گزینه ها مانند مورد قبلی، وقتی یکی از این اختلافات به یک مقدار آستانه از پیش تعیین شده برسد، تصمیم گیری انجام می شود. 

اگر گزینه های مختلف مقادیر مشابهی داشته باشند، میانگین تقریبا با ارزش هر انتخاب یکسان است و در نتیجه زمان تصمیم گیری بسیار طولانی خواهد بود. محققی در ژنو گفت: “انتخاب ساده می تواند 300 میلی ثانیه طول بکشد اما یک انتخاب پیچیده گاهی بسیار بیشتر طول می کشد”.

مطالعه UNIGE نشان می دهد که مغز با توجه به ارزش هر فرصت تصمیم نمی گیرد بلکه بر اساس تفاوت بین آنها تصمیم گیری می کند.

این مسئله اهمیت احساس نیاز به حداکثر رساندن سودهای احتمالی حاصل ازیک تصمیم را برجسته می کند. “

دانشمندان علوم اعصاب اکنون به این موضوع و البته چالش، توجه می کنند که چگونه مغز از حافظه استفاده می کند تا خاطرات مرتبط با هر انتخاب ممکن را فراخوانی کند، و اینکه چگونه هنگام مواجهه با ناشناخته ها و هنگامی که نمی تواند بر اساس خاطرات تصمیم بگیرد، فرایند تصمیم گیری در مغز اتفاق می افتد.

برای اطلاعات بیشتر به موسسه سلامت مغز دانا مراجعه کنید.

به این مقاله امتیاز دهید