07136476172 - 09172030360 [email protected]

 

یک مدل دو مرحله ای جدید به دنبال پاسخ برای این سوال فلسفی قدیمی است که آگاهی پیوسته است یا گسسته؟ یافته ها نشان می دهد که یک دوران طولانی پردازش ناخودآگاه بر  آگاهی گسسته مقدم است.

 

دو تئوری عمده، یک بحث طولانی 1500 ساله که توسط سنت آگوستین شروع شده بود را داغ کرده اند. این که آگاهی پیوسته است و ما در هر زمانی آگاه هستیم یا اینکه گسسته است و ما فقط در زمان های خاصی آگاه هستیم. در یک نظریه که در 3 سپتامبر در مجله ی “ترند های علوم شناختی- سایکو فیزیسیست ها” مطرح شده، این سوال قدیمی را با یک مدل جدید پاسخ می دهند؛ مدلی که لحظات  پیوسته و نقاط گسسته از زمان را ترکیب می کند.

مایکل هرزوگ، نویسنده و استاد دانشگاه EPFL سوئیس، می گوید:” به بیان ساده، آگاهی، مانند یک فیلم است.ما فکر میکنیم جهان را آنگونه که هست می بینیم، هیچ شکافی در این میان وجود ندارد، اما این، در واقع نمی تواند درست باشد. تغییرات نمی توانند به سرعت و بلافاصله درک شوند بلکه تنها پس از وقوع قابل درک می شوند.”

به دلیل ذات انتزاعی آن، دانشمندان همواره برای تعریف درک آگاهانه و ناخودآگاه ،دچار تنازع و کشمکش بوده اند. ما می دانیم، افراد با بیدار شدن از خواب یا حالت بیهوشی، از حالت عاری از هوشیاری به سمت هوشیاری حرکت می کنند. هرزوگ می گوید بیشتر فلاسفه طرفدار ایده ادراک هوشیارانه پیوسته هستند چرا که این عقیده، با احساس درونی انسان سازگارتر است. ” ما این احساس را داریم که در هر لحظه از زمان، هوشیار هستیم.”

از سوی دیگر، به نظر می رسد ایده کم طرفدار تر “ادراک گسسته”، که بیان می دارد انسان ها تنها در لحظات خاصی در زمان هوشیارند، در توضیح اینکه هر یک از این لحظات چقدر طولانی هستند، پاسخ کافی ندارد.

هرزوگ و همکاران نویسنده اش، Leila Drissi-Daoudi و Adrien Doerig از مزایای هر دو تئوری بهره می برند که یک مدل نو و دو مرحله ای که در آن، یک دوره پردازش ناخودآگاه طولانی مقدم بر یک درک گسسته هوشیارانه است.” شما نیاز دارید اطلاعات را پیوسته پردازش کنید اما نمی توانید پیوسته آنها را درک کنید.”

 

تصور کنید در حال دوچرخه سواری هستید. اگر در حال افتادن بودید و هر نیم ثانیه برای واکنش نشان دادن صبر می کردید، راهی برای نجات خود از افتادن نداشتید؛ هر چند اگر لحظات کوتاهی از آگاهی را در کنار بازه های طولانی تر پردازش ناخودآگاه – که اطلاعات در آن یکپارچه می شوند – بگذارید، ذهنتان به شما خواهد گفت چه چیزی را درک کرده اید و شما قادر خواهید بود جلوی افتادن خود را بگیرید.

” یک زامبی در وجود ماست که دوچرخه ما را می راند – یک زامبی ناخودآگاه که قدرت تفکیک پذیری زمانی و فضایی فوق العاده ای دارد. شما در هر لحظه به خود نخواهید گفت:” دوچرخه را یک متر و نیم دیگر بران!” فکرها ناخودآگاه به روز می شوند و بُعد هوشیار شما این داده های به روز را دریافت می کند  تا ببیند آیا معنی دار هستند یا نه. اگر نباشند، آنگاه شما مسیر را تغییر می دهید.”

” بیش از حد روی پردازش هوشیارانه حساب باز شده است، باید به بازه تاریک  پردازش ناخودآگاه بهای بیشتری داد. شما تنها، گمان می کنید و باور دارید که در لحظه هوشیارید.”

این مدل دو مرحله ای نه تنها مسئله فلسفی هزارو پانصد ساله ی هوشیاری را حل می کند بلکه به دانشمندان، آزادی تازه ای در حیطه های مختلف می بخشد.

” من فکر میکنم این به افراد کمک می کند که پردازش اطلاعات را برای پیش بینی های مختلف، کاملا فعال کنند چرا که در این صورت دیگر نیاز به ترجمه اطلاعات از زمانی که ضمیر هوشیار ما مستقیما با موضوعی مواجه می شود نخواهیم داشت. اگر این موضوع درست باشد و اگر آن را جدی بگیریم،  چون ما این بعد اضافی از زمان را برای حل مسائل به دست آورده ایم، این موضوع می تواند مدل های موجود در علوم اعصاب، روانپزشکی، و به طور بالقوه،  دید کامپیوتری را تغییر دهد.

با وجود اینکه این مدل دو مرحله ای می تواند به بحث در زمینه هوشیاری اضافه کند، همچنان پرسش هایی را بدون پاسخ رها می کند؛ از جمله: زمانهای هوشیاری چگونه یکپارچه می شوند؟ چه چیزی پردازش ناخودآگاه را آغاز می کند؟ و چگونه این بازه های زمانی به شخصیت افراد، استرس یا بیماری هایی مانند اسکیزوفرنیا، وابسته هستند؟

هرزوگ می گوید: ” چرا ما به هوشیاری نیازمندیم و چه کارهایی بدون آن قابل انجام هستند؟ ما هیچ ایده ای نداریم!”

برای اطلاعات بیشتر به مؤسسه سلامت مغز دانا مراجعه کنید.

منبع:

neurosciencenews

به این مقاله امتیاز دهید