دو قطبی داشتن چگونه است؟ این مطلب از زبان فردی به نام Kimberly Zapata که خودش اختلال دوقطبی دارد نوشته شده است: تصورات غلط زیادی در مورد اختلال دوقطبی وجود دارد. بسیاری از عوام بر این باورند که این اختلال- که با تغییرات خلقی شدید مشخص می شود – چیزی بیش از یک ویژگی شخصیتی نیست. این نشانه کسی است که متزلزل و دمدمی مزاج است. و فقط اخلاقش بد است.
بسیاری تصور می کنند اختلال دوقطبی و به ویژه دوره شیدایی هیجان انگیز است. در رسانه ها پر زرق و برق نشان داده شده است. برخی از فیلم ها و برنامه های تلویزیونی این رویداد اپیزودیک را سرگرم کننده و پرنشاط نشان می دهند. خلاق، تحریک کننده و جذاب. و بسیاری تصور می کنندکسانی که با این شرایط زندگی می کنند نمی توانند عملکرد خوبی داشته باشند.
اما من می توانم به شما بگویم که کلیشه ها در مورد اختلال دوقطبی نادرست هستند. چرا؟ از آنجا که من با اختلال دوقطبی زندگی می کنم – بیش از 10 سال است. و به همین دلیل، من شرایط را از نزدیک درک کرده ام.
البته، قبل از اینکه به شما بگویم زندگی با اختلال دوقطبی چگونه است، باید به شما بگویم که اختلال دوقطبی چیست. اختلال دوقطبی یک اختلال خلقی است. افرادی که با آن زندگی میکنند ممکن است بین دورههای شیدایی و دورههای افسردگی چرخه داشته باشند، اگرچه میتوانند در حالت سکون نیز زندگی کنند – به این معنی که نیازی به افراط در این یا آن ندارند.
در واقع، اکثر افراد مبتلا به اختلال دوقطبی حداقل زمانی که تحت درمان هستند، «در بحران» نیستند. در عوض، آنها زندگی نسبتاً «عادی» دارند. در بیشتر روزهای من وضعیتم اینطور به نظر می رسد. با این حال، وقتی من یک اپیزود را تجربه میکنم – چه یک اپیزود مانیک یا افسردگی – همه چیز تغییر میکند.
تجربه من در دوره مانیا
اولین باری که دچار مانیا شدم، نمی دانستم که یک اپیزود را دارم تجربه می کنم. وقتی 17 ساله بودم، تشخیص داده شد که مبتلا به افسردگی هستم. وقتی 19 ساله بودم، اضطراب هم به این ترکیب اضافه شد. اما اختلال دوقطبی چطور؟ این تشخیص برای سالها انجام نمیشد – تا اینکه تقریباً 30 ساله شدم. بنابراین اولین دوره شیدایی من ناشناخته، بدون دارو و کنترل بود. همچنین تقریباً جان من را گرفت.
من یک جوان 20 ساله بودم که برای امرار معاش ترک تحصیل کرده بودم. (بله، هر دوی این تصمیمات در مدت زمان کوتاهی اتفاق افتاد – و بخشی از یک ذهن شیدایی بود.) من هر شب به شدت الکل مصرف می کردم. من بیش از حد از لحاظ جنسی فعال بودم. من به طور مکرر و به شیوه های بسیار عمومی درگیر اعمال گفته شده بودم. و در حالی که از برخی جهات فکر میکردم رو دست ندارم، یا حداقل اینطور فکر می کردم، زندگی ام در حال نابود شدن بود. من اول مسیر رفتن به قهقرا بودم.
یک شب پیش شوهرم وقتی تصمیم گرفتم خودم را بکشم همه چیز به اوج خود رسید. با خشم شیدایی سعی کردم جانم را بگیرم. روز بعد اولین بار بود که کلمه “اختلال دوقطبی” را می شنیدم. روانپزشک آن زمان من این تشخیص را پیشنهاد کرد. اما من آن را مسخره کردم. فکر کردم دوقطبی چیزی بود که من نبودم. فقط مضطرب بودم و فقط افسرده بودم.
… اکثر افرادی که با اختلال دوقطبی زندگی می کنند، حداقل زمانی که تحت درمان هستند، «در بحران» نیستند. در عوض، آنها زندگی نسبتاً «عادی» دارند. بیشتر روزهای من وضعیت عادی به نظر می رسد. با این حال، وقتی من یک اپیزود را تجربه میکنم – مانیک یا افسردگی – همه چیز تغییر میکند.
من از رفتن پیش آن دکتر برای این مساله دست کشیدم – چون فکر میکردم چرا تشخیص درست اینقدر طول کشید. با این حال، امروز من تشخیص خود را می پذیرم زیرا با آن اختلال من درمان می شود. با تشخیص مناسب، یک طرح جامع و موثر می آید. و همراه با آن، کمک می آید. پذیرش تشخیص من به من این امکان را می دهد که وضعیت خود را بهتر درک کنم.
برای مثال، این روزها تجربه من در مورد شیدایی ماهیت بسیار آشفتهتری دارد. من پرخاشگر و عصبی هستم. تند مزاجم و ذهن من محل هجوم افکار و ایده هاست. من برای تمرکز داشتن مشکل دارم. نشستن و بی حرکت بودن برایم سخت است. من به چیزهایی مثل نور و صدا حساس هستم. همه چیز بزرگتر، روشن تر و شدیدتر می شوند.
سخنرانی من تحت فشار است. من به سرعت صحبت می کنم، اگرچه همیشه منطقی نیستم، و در حالی که انفجار انرژی خلاقانه را تجربه می کنم – مانند بسیاری از افراد مبتلا به اختلال دوقطبی، بهره وری در مراحل مانیک من وجود دارد – اما خطرات بسیار بیشتر از فواید آن است. اغلب اوقات افکار خودکشی دارم.
تجربه من در دوره ی افسردگی
اختلال من با دوره های افسردگی نیز مشخص می شود. در حالی که بسیاری از مردم می دانند افسردگی چیست – آنها تبلیغات سیاه و سفیدی را دیده اند که افراد غمگین را به تصویر می کشد، عکس هایی که شامل درهای بسته و باران است. اما توضیح افسردگی به این سادگی نیست. زیرا افسردگی فقط غم و اندوه نیست. افسردگی فقط احساس کسالت و گوشه گیری نیست.
افسردگی سینک پر از ظروف شسته نشده یا انبوه لباس های شسته شده و در جای خود قرار نگرفته است. افسردگی موهای چرب و دندان های مسواک نشده است. افسردگی عبارت است از سردرد، معده درد، کمردرد و سایر دردهای بدن. افسردگی، جسمی است و در اعماق استخوان های شما جای گرفته است. افسردگی یک درد مزمن است. افسردگی روزهای پر خوابی و شب های بی خوابی است و پرخوری یا پرهیز از غذا به هر قیمتی است.
افسردگی احساس ناتوانی و ناامیدی مطلق است. حتی زمانی که همه چیز برای شما به ظاهر خوب پیش می رود. حتی زمانی که روی کاغذ، در بهترین جایگاه ها هستید. افسردگی احساس تنهایی کامل است. حس غریبه بودن با همه حتی با عزیزانتان. حس تنهایی حتی در یک اتاق شلوغ. افسردگی هدف و انگیزه را از شما می گیرد. علاقه خود را به چیزهایی که زمانی شما را مجذوب خود کرده بودند از دست می دهید. لذت از بین رفته است.
چالش های من با دوقطبی
باید بگویم من خوش شانس هستم. شرایط من به خوبی مدیریت شده است. من روزانه دارو مصرف می کنم و مرتب به روانپزشکم مراجعه می کنم. من اغلب با درمانگرم صحبت می کنم. ما هر هفته ملاقات می کنیم، گاهی اوقات بیشتر، و من یک برنامه درمانی محکم دارم. اما این بدان معنا نیست که من دیگر هیچ چالشی ندارم.
بیش از 10 سال و (تقریبا) همین تعداد پزشک طول کشید تا به تشخیص دوقطبی رسیدم – تا حدی به دلیل عدم تمایل اولیه من و همچنین به دلیل چندین تشخیص اشتباه. برای یافتن داروهایی که «موثر بودند»، داروهای زیادی مصرف کردم. بین خودمان باشد: من همچنان با روانپزشکم برای یافتن داروی مناسب کار می کنم. برای دریافت تجویزها و دوز درست برای من.
من در چند سال گذشته به دلیل یک سری اتفاقات ناگوار دچار شکستهای متعددی شدهام – که اتفاقاً محرکهایی برای دوره شیدایی دوقطبی و افسردگی هستند. من به استرس بسیار حساس هستم. مواردی از قبیل اختلالات خواب؛ دعواهای ناگهانی شدید به ویژه با عزیزان – با اعضای نزدیک خانواده و دوستان – و سایر فشارهای مشابه، از جمله فشارهای محل کار.
حتی استرس «خوب» هم میتواند مرا در مسیر شیدایی قرار دهد، مثلا یک بار جایزه معتبری را برای نوشتههایم دریافت کردم، اما سطح تحریک ذهن و بدنم را به شدت درگیر کرد. سریع غرق شدم.
چگونه سالم و خوب بمانم
خبر خوب این است که من به رژیم غذایی و ورزش خود ادامه میدهم، دو چیز که – علاوه بر داروهایم – برای حفظ تعادل من ضروری هستند.
به خصوص دویدن به تنظیم خلق و خوی من و پایدار نگه داشتن خلق و خوی من کمک می کند. من هشت تا نه ساعت در شب می خوابم، به شرطی که در وسط یک دوره شیدایی نباشم. حفظ یک برنامه منظم برای مبتلایان به اختلال دوقطبی مهم است.
من در تماس نزدیک با دوستان و خانواده هستم، اغلب چک می کنم و به آنها اطلاع می دهم که واقعاً چگونه هستم. من از ابزارهای پایه ای که یاد گرفتم (و به یادگیری ادامه می دهم) در درمان استفاده می کنم. گاهی اوقات تنفس آگاهانه را تمرین می کنم. و مهمتر از همه، من یک طرح ایمنی دارم – که اگر و زمانی که همه چیز خراب شد، می توانم آن را اجرا کنم.
حرف های نهایی
من بیش از یک دهه را صرف کنار آمدن با تشخیص و مدیریت آن کردهام، و زمانی که فکر میکردم نمیتوانم به حرکت خود ادامه دادم. من به درخواست کمک ادامه دادم. و این کلید زندگی با اختلال دوقطبی است. از آنجا که در حالی که تجربه همه افراد با این وضعیت متفاوت است، حداقل تا حدودی، دریافت و ماندن در درمان مهم است. مهم که چه عرض کنم، واجب است. چون زندگی قبل و بعد از درمان برای من مثل فرق شب و روز بوده است.
قبل از درمان، خلق و خوی من به شدت تغییر می کرد – از یک حالت افراطی به حالتی دیگر. قبل از درمان، در روابط دوستی، روابط عاشقانه، شغل و مسائل تحصیلیام مشکل داشتم. و قبل از درمان، احساس ناامیدی می کردم. به معنای واقعی کلمه در مشروب، وان حمام و ذهن خودم غرق می شدم. همانطور که اشاره کردم من ترک تحصیل کرده ام. همچنین من نتوانستم مشاغل خرده فروشی، پیشخدمت بودن و مشاغل اداری را حفظ کنم. تعادلی وجود نداشت. من توانایی مراقبت از خودم را نداشتم.
بنابراین در حالی که تشخیص دوقطبی ممکن است ترسناک باشد، بدانید که این پایان دنیا نیست. بلکه تازه آغاز راه است. زیرا با تشخیص نوید درمان می آید. با تشخیص، پتانسیل بهبودی به وجود می آید. و با تشخیص، کمک و امید می آید.
بعد از تشخیص دوقطبی بودن چه اتفاقی می افتد؟
هنگامی که شما یا عزیزتان مبتلا به اختلال دوقطبی تشخیص داده شد، تیم مراقبت های بهداشتی شما برای تنظیم یک برنامه درمانی کار می کند. دوقطبی یک بیماری مزمن و مادام العمر است که نیاز به درمان مداوم دارد. موفق ترین طرح های درمانی شامل دارو درمانی، گفتگو درمانی و تغییر شیوه زندگی است.
درمان های اختلال دوقطبی عبارتند از:
دارو:
افراد مبتلا به اختلال دوقطبی اغلب از یک داروی ضد افسردگی و یک تثبیت کننده خلق سود می برند. مهم است که این داروها را با هم مصرف کنید، زیرا یک داروی ضد افسردگی به تنهایی می تواند یک دوره شیدایی یا هیپومانیک را ایجاد کند. گاهی اوقات از داروهای ضد اضطراب، داروهای خواب و داروهای ضد روان پریشی نیز استفاده می شود. این داروها با هم به عنوان داروهای روانگردان شناخته می شوند.
درمان:
روان درمانی اغلب برای افراد مبتلا به اختلال دوقطبی مفید است. درمان شناختی رفتاری (CBT)، ریتم درمانی بین فردی و اجتماعی (IPSRT) و خانواده درمانی می تواند تاثیرگذار باشد.
تغییرات سبک زندگی:
یک سبک زندگی سالم، از جمله خوب غذا خوردن، ورزش و تمرکز حواس می تواند به مدیریت علائم دوقطبی کمک کند. همچنین مهم است که در مورد بیماری و نحوه تشخیص علائم عود یاد بگیرید.
سایر گزینه های درمانی
اخیراً گزینه های درمانی برای دوقطبی پیشرفت کرده اند. این درمان ها را می توان در کنار دارو و روان درمانی استفاده کرد:
نوروفیدبک برای درمان بیماری دوقطبی:
داروها در تلاش برای کنترل علائم اختلال دوقطبی بر روی شیمی بدن اثر میگذارند. اما منبع مشکل، یعنی تعادل نامناسب امواج مغزی، مورد توجه قرار نگرفته است.
نوروفیدبک از این جهت متفاوت است که به منبع نوسانات خلقی می رود و به اصلاح عملکرد امواج مغزی در خود مغز کمک می کند. هنگامی که امواج مغزی متعادل تر شوند، علائم می توانند خود به خود ناپدید شوند.
مراجعین مبتلا به دوقطبی که تحت آموزش نوروفیدبک قرار می گیرند، حساسیت کمتر نسبت به نوسانات خلقی، افزایش توانایی تمرکز و کاهش خشم را گزارش می دهند. توانایی آنها برای عملکرد بهتر افزایش می یابد زیرا آنها کمتر واکنش نشان می دهند و به طور فزاینده ای قادر به پاسخگویی و عمل مناسب هستند.
تحریک مغناطیسی ترانس کرانیال (TMS):
TMS روشی است که در آن میدان های مغناطیسی به نواحی خاصی از مغز اعمال می شود و به طور بالقوه می تواند برای برخی علائم خلقی مفید باشد.
تحریک الکتریکی:
درمان جدید تحریک مغز، تحریک جریان مستقیم ترانس کرانیال (tDCS)، یک درمان بالقوه خط اول برای اختلال دوقطبی است. مطالعات بالینی نشان داده اند که درمان tDCS می تواند به بهبود علائم افسردگی کمک کند.
tDCS یک درمان قابل حمل و ایمن است.
از کجا باید شروع کرد
در نهایت، نباید فراموش کنید که اختلال دوقطبی یک بیماری جدی است و نیازمند تشخیص و درمان صحیح است. بهتر است هر چه زودتر با دکتر یا تیم درمانی مناسب مشورت کرده و درمان خود را آغاز کنید تا بتوانید بهبودی مطلوبی را تجربه کنید. انستیتو سلامت مغز با تیمی متشکل از روانپزشکان، روانشناسان، متخصصین علوم اعصاب به ارائه راهکار های دارویی و غیر دارویی و استفاده از تکنولوژی های عصبی، جهت بهبود و کنترل علائم دو قطبی شما می پردازد. با ما درتماس باشید.
اگر بدنبال بهترین مرکز درمانی برای اختلال دوقطبی در شیراز هستید متخصصین ما متشکل از روانپزشکان، روانشناسان، نوروساینتیست ها با استفاده از روش های دارویی و نوروتکنولوژی می توانند به شما در این راه کمک کنند. شما شایسته دریافت بهترین ها هستید. همین امروز زمان ویزیت خود را تنظیم کنید! با ما در تماس باشید.
همین حالا می توانید نوبت خود را از طریق لینک زیر رزرو کنید!
07136476172-09172030360
آدرس: شیراز بلوار بعثت (حدفاصل چهارراه خلدبرین و فلکه سنگی) مجتمع پزشکی مریم طبقه پنجم – انستیتو سلامت مغز
ایمیل: [email protected]
اینستاگرام: danabrain.ir@

درباره نویسنده
موژان پارسا پژوهشگر ارشد توانبخشی شناختی دانشگاه شهید بهشتی و همکار قطب عصب روانشناسی شناختی کشور است. جریان اصلی تحقیقات وی اختلالات عصب تحولی و به طور خاص متمرکز بر اوتیسم می باشد.