شرایط زندگی بشر با روشنگری در قرن 18 شروع به بهبود کرد و ما اکنون به امکانات بهتری دسترسی داریم : دسترسی به مواد غذایی، سلامتی، طول عمر بیشتر و غیره. اما این یک نمودار خطی از پیشرفت نبوده است. در سه دهه گذشته، میزان مرگ و میر به شدت افزایش یافته است که ناشی از عواملی مانند خودکشی و مصرف اجباری الکل و مواد مخدر، که اساتید دانشگاه پرینستون آن را “مرگ در اثر ناامیدی” نامیده اند.
دیابت نوع 2، فشار خون بالا و بیماری های قلبی عروقی – که ناشی از مصرف اجباری آنچه که ما می توانیم “غذاهای ناامید کننده” بدانیم، غذاهای بسیار شیرین، چرب و پر کالری است که بیشتر رژیم افراد را تشکیل می دهد.
جامعه پزشکی به طور معمول هر یک از علائم بالینی را “بیماری” یا “اختلال” جداگانه ای می داند که ناشی از “اختلال در تنظیم داخلی” است. اما اعتیاد، فشار خون بالا و دیابت نوع 2 در اثر اختلال درتظیمات داخلی نیستند. در عوض، آنها سازگاری قابل پیش بینی با زندگی در یک دنیای قفس مانند هستند – یک باغ وحش در سرتاسر جهان که در آن، مردم محروم از چالش ها، ناامیدانه به دنبال حواس پرتی ها، نزاع و رشد چربی هستیم. چگونه این اتفاق افتاد؟
اجداد ما نیم میلیارد سال پیش، کرم دریایی مجهز به مغز بود. این کرم یاد گرفت چگونه با این مغزغذا و جفت پیدا کند، چگونه از خطر جلوگیری کند و غیره.
کلید، یک مدار عصبی بود که موجودات را به دنبال غذا، جنس مخالف، و ایمنی سوق می داد- و با یک ترشح مختصر دوپامین، نتیجه مطلوب را توسط سیستم پاداش کسب میکرد.
ترشح مختصردوپامین یک حالت رضایت بخش و یک مکث ایجاد می کند. هنگامی که پالس از بین رفت، به دنبال از سرگیری نیازهای بعدی هستیم. انسان ها این مدار پاداش را حفظ کردند. زیرا این سییستم یک معلم کارآمد است. بنابراین، ماننداجداد باستانی خود، ما به طور مداوم به دنبال عامل مثبت بعدی هستیم که پالس بعدی دوپامین را فراهم می کند.
150 هزار سال پیش به عنوان یک گونه در حال ظهور، انسانها به هنگام مهاجرت در سراسر آفریقا و فراتر از آن – عبور از دامنه کوهها، بیابان ها و اقیانوس ها، به طور مداوم مورد چالش قرار گرفتند.
هر چالشی که با موفقیت روبرو شد، یک پالس دوپامین را باعث شد. انسانهای موجود در طبیعت فقط به صورت اپیزودیکی مواد غذایی پیدا می کردند و هرموقعیت غافلگیرکننده، باعث ترشح یک پالس رضایت بخش بود.
خطر کمبود با اشتراک گذاری کاهش می یابد، بنابراین مدار پاداش انسان تکامل یافته است تا یک پالس هم برای بخشیدن و هم برای دریافت، فراهم کند. ویژگیهای اصلی بشر نبوغ و تسلط تدریجی، همراه با پاداش و همکاری مساوات بود.
این خصوصیات به آهستگی توسط کشاورزی بروز وگسترش پیدا کرد. زیرا گروه ها و خانواده ها بارورترین زمین ها را تصرف می کردند و برای خود غذاهای مازاد را انباشته می کردند.
اما صنعت مدرن به طور ناگهانی کل بازی را تغییر داد. اکنون بدون تلاش یا شگفت زدگی، غذا و راحتی به دست می آوریم. همچنین به اشتراک گذاری زیادی به معنای سنتی در جریان نیست.
علاوه بر این، نبوغ جمعی ما امکاناتی را برای اکثر افراد کاهش داده است که بتوانند در طول عمر از هدایای طبیعی خود استفاده کنند. ما برای کشف این سیاره تکامل یافته ایم، اما اکنون بسیاری از افراد محدود به خیره شدن به صفحه نمایش ها هستند.
چنین فعالیتهایی، هیچ چالش و غافلگیر کننده گی را نشان نمی دهد، بنابراین غیرقابل جبران هستند. در صورت عدم وجود پالس های کوچک دوپامین، ناراحت می شویم.
هر مدار بیولوژیکی با “سازگاری” به یک افزایش سریع پاسخ می دهد، یعنی با کاهش حساسیت به تحریک پایدار قوی. افزایش دوپامین حساسیت گیرنده های دوپامین را کاهش می دهد، که این امر خواستار افزایش بیشتر و در نتیجه بیشتر از هر نوع دارویی (کوکائین ، هروئین ، نیکوتین ، الکل ، قند) باعث آن شده است.
این سیستم ها نه شکسته و نه “تنظیم نشده” هستند. آنها دقیقاً همانگونه که طراحی شده اند، رفتار می کنند. اما آنها در خدمت نوسانات کوچک و اپیزودیک قرار گرفته اند، نه موج های مزمن که ناگزیر به ناامیدی فیزیولوژیکی و روانشناختی، منجر می شوند.
برای معالجه بیماریهای ناشی از مشکلاتی مانند ناامیدی، افراد به دنبال داروهای جدید هستند. اما هر داروی جدید، بدن را وادار به سازگاری های بیشتری می کند، بنابراین ما از سلامت واقعی به سمت شرایط ناپایدار می رویم و این ناپایداری را می خواهیم از طریق داروهای گران قیمت حفظ کنیم.
علاوه بر این، داروهای به کار رفته در درمان اعتیاد با متضاد کردن گیرنده های مواد افیونی مغزکار می کنند با این امید که مدار پاداش را که باعث هوس ها می شود، مسدود کنند. اما استراتژی هایی که به جلوگیری از خشنودی متکی هستند نمی توانند در طولانی مدت کار کنند.
درعوض، ما باید فرصتهایی را برای موقعیت های رضایت بخش کوچک از طریق فعالیتهای چالش برانگیز که نیاز به یادگیری مادام العمر دارند، مجدداً گسترش دهیم و از این طریق سیستم پاداش را در برنامه خود نجات دهیم.
برای مطالعه بیشتر به موسسه سلامت مغز دانا مراجعه کنید.
مرجع:
درباره نویسنده
دکتر علی محمد کمالی فارغ التحصیل دکترای تخصصی علوم اعصاب از دانشگاه علوم پزشکی شیراز، بیش از 15 سال است که در زمینه پژوهش، تدریس و فعالیت های اجرایی در حوزه علوم اعصاب فعالیت و تجربه دارد. وی همچنین در ارتقا عملکرد های شناختی با استفاده از نوروتکنولوژی و مطالعات خواب تخصص ویژه ای دارد. او یکی از بنیانگذاران انستیتو سلامت مغز دانا است، (گروهی که سلامت مغز را اولویت جامعه می داند).
دکتر کمالی بیش از 50 مقاله پژوهشی (h-index 13) در مجلات معتبر علمی به چاپ رسانده و در حال حاضر مدیر عامل انستیتو سلامت مغز دانا است. بعلاوه به عنوان پژوهشگر ارشد واحد مغز، شناخت و رفتار دپارتمان علوم اعصاب دانشگاه علوم پزشکی شیراز مشغول فعالیت می باشد. می توانید پژوهش او را در Google Scholar دنبال کنید.
دکتر کمالی علاوه بر تخصص در زمینه علوم اعصاب، سال ها است که به عنوان مدیر اجرایی مجله علوم پزشکی پیشرفته و فناوری های کاربردی (JAMSAT) مشغول به فعالیت است. همچنین به عنوان دبیر اجرایی انجمن علوم اعصاب ایران شاخه فارس فعالیت می کند.