07136476172 - 09172030360 [email protected]

حالم از همه چی بهم می خوره!

آیا تا به حال فکر کردید که در حال نابودی هستید؟ من افراد زیادی را می شناسم که در این مورد صحبت می کنند. یک خط باریک بین خستگی و فرسودگی واقعی وجود دارد. گاهش پیش میاد که می گید حالم از همه چی بهم می خوره چیکار کنم؟!

چالش این است که وقتی از خط عبور کردید، برگشتن بسیار دشوار است. دوستی می گفت در سال 2006 وارد تاریک ترین دوران زندگی ام شدم. مردم همیشه به من هشدار داده بودند که درحال نابودی ام. فکر کردم می توانم به آنها ثابت کنم که اشتباه می کنند. و معمولا، من کار مورد نظرم را انجام میدادم.

خسته می شدم. از تعادل خارج می شدم. اما وقتی لبه پرتگاه را می دیدم، همیشه می توانستم خودم را عقب بکشم. این رویکرد تا تابستان 2006 به خوبی کار می کرد، در حالی که دیگر چنین نشد.

در آن تابستان سرنوشت ساز چند سال پیش، در حال نابودی بودم

همانطور که در حال سقوط بودم، فهمیدم این بار متوجه شدم که نمی توانم خودم را عقب بکشم. اگرچه من فردی نبودم که از افسردگی رنج می بردم. اما مطمئنم که در آن تابستان اگر به پزشک مراجعه می کردم، تشخیص افسردگی را دریافت می کردم.

شاید این یک افسردگی کلیشه ای نبود. من می توانستم هر روز از رختخواب بلند شوم.. به عنوان کسی که اعتقاداتی دارد، به دعا و خواندن کتاب مقدسم ادامه می دادم.

من هرگز ایمانم را از دست ندادم (فقط نمی توانستم آن را احساس کنم). افرادی که به من نزدیک نبودند، متوجه نشدند که این اتفاق می افتد. اما می دانستم چیزی در درونم شکسته است و نمی دانستم چگونه آن را درست کنم.

سرعت من به اندازه سرعت یک حلزون کاهش یافت. احساس می کردم که امیدم در من مرده است. انگیزه و اشتیاق من به صفر رسید.

مانند بسیاری از افرادی که فرسودگی شغلی را تجربه می کنند. احساس می کردم که سرزمین عجیبی است. قبلاً خسته بودم، اما هرگز واقعاً خسته نشده بودم. آنقدر گیج کننده بود که نمی دانستم چه کار کنم. چیزی که من را می ترساند این بود که می دانستم بسیاری در زمان زندگی من و قبل از من این مسیر را طی کرده بودند. و برخی از آنها هرگز به آن بازنگشتند

این آخرین چیزی بود که می خواستم برایم اتفاق بیفتد.

با نگاهی به گذشته، هنوز کمی مبهم و مرموز است. چه کسی واقعاً می داند چیزی روح ما را به حدی می خورد که انگار ورم می کند؟ فرسودگی روح را تا حدی فرسوده می کند که ورم می کند. اما من می‌توانم بگویم محتمل‌ترین کاندید برای چیزی که من را از مسیر خارج کرد چیزی است که من آن را فرسودگی عاطفی می‌نامم.

در مراقبت از دیگران، به اندازه کافی به قلب یا روحم اهمیت نداده بودم. یا اجازه ندادم دیگرانی که می خواستند از آن مراقبت کنند، این کار را انجام دهند. من حدود 3 ماه مارپیچ پایین رفتم قبل از اینکه به پایین برسم. سپس با محبت و کمک یک همسر بزرگ، هیئت مدیره، تیم رهبری، دوستان نزدیک، یک مشاور و خدای بسیار مهربان، آرام آرام شروع به بهبودی کردم.

صادقانه بگویم، چند سال طول کشید تا دوباره احساس کاملی داشته باشم. اما در سال اول، 80 تا 90 درصد قدرت کامل را بازیابی کردم. 10 درصد آخر، دو یا سه سال دیگر طول کشید. خبر خوب این است که زندگی پس از فرسودگی شغلی هم وجود دارد.

فرسودگی شغلی

به نظر می رسد فرسودگی شغلی یک بیماری همه گیر است و به طور فزاینده ای در بین مردم دیده می شود. شاید شما در حال حاضر درست در لبه صخره هستید. یا شاید شما در سقوط آزاد هستید. پس چگونه متوجه می شوید که بیش از حالت معمول خسته هستید؟ چگونه متوجه می شوید که در حال نابودی هستید؟ در اینجا 11 چیز وجود دارد که من شخصاً هنگام نابودی تجربه کردم. امیدوارم که بتوانند به شما کمک کنند تا قبل از اینکه از کنار آن عبور کنید، به آن ها توجه کنید.

 اشتیاق شما محو می شود

همه گهگاه با کم شدن اشتیاق دست و پنجه نرم می کنند. اما فرسودگی شغلی شما را به جایی می برد که انگیزه اتان به صورت دائمی از دست رفته است. مدام تکرار می کنید که حالم از همه چی به هم می خوره! در مورد آن فکر کنید.

اشتیاق این یکی از عواملی است که زندگی را در مدت زمان طولانی شگفت‌انگیز می‌کند. اما من وقتی نابود شدم، اشتیاقم مثل خورشید غروب کرد. می دانستم کاری که انجام می دهم مهم است، اما دیگر نمی توانستم آن را احساس کنم. دیگر نتوانستم اشتیاقم را پیدا کنم.

احساس اصلی شما “بی حسی” است.

شما دیگر اوج یا پستی را احساس نمی کنید. اگر سالم باشید، چیزهایی را احساس می کنید. بالا و پایین ها را تجربه می کنید. وقتی درحال نابودی بودم، دیگر نمی‌توانستم احساس خوبی داشته باشم. اگر کسی تولد یک فرزند جدید را جشن می گرفت، نمی توانستم احساس خوشحالی کنم.

فقط احساس بی حسی کردم. اگر کسی مریض بود یا به دردسر می افتاد، من هم نمی توانستم به او کمک کنم. فقط احساس بی حسی کردم فرسودگی قلب شما را بی حس می کند. و این در واقع یکی از اولین نشانه ها برای من بود که پرتگاه نزدیک است.

 چیزهای کوچک شما را به طور نامتناسبی عصبانی می کنند

اینطور نیست که افراد فرسوده هیچ احساسی نداشته باشند، اما می‌دانم احساساتی که احساس می‌کردم اغلب اشتباه بودند. یکی از نشانه‌های اولیه من به سمت فرسودگی شغلی این بود که چیزهای کوچک شروع به آزارم کردند. ممکن است چیزی (مثل یک ضرب الاجل از دست رفته) 3 از 10 در مقیاس، مشکل باشد، اما من مانند 11 واکنش نشان می دهم. این هرگز خوب نیست. واکنش به چیزهای کوچک در حد چیزهای بزرگ، نشانه ای است که چیزی عمیق تر اشتباه است.

همه شما را به سمت پوچی می برند

مردم مطمئناً یک کیسه مختلط هستند. برخی به شما انرژی می دهند. برخی نه. در این سوی بهشت، زندگی همین است. اما وقتی در حال نابودی بودم، متوجه می شدم که دیگر هیچکس به من انرژی نمی دهد. نه حتی خانواده ام، دوستانم، یا تیم من.

در ذهنم می دانستم که آنها افراد خوبی هستند، اما قلبم نمی توانست آن را حس کند. وقتی کسی به شما انرژی نمی دهد، مشکل از آنها نیست. شما هستید.

این مطلب ادامه دارد با ما همراه باشید.

خجسته رحیمی جابری

پژوهشگر دکتری تخصصی علوم اعصاب

برای دریافت مشاوره رایگان در خصوص درمان های جدید، کم تهاجمی و موثر برای افسردگی، با ما در انستیتو سلامت مغز دانا در تماس باشید.

منبع: 11 Signs You’re More Than Just Tired…You’re Burning Out – CareyNieuwhof.com

چیکار کنم دلم اروم بگیره؟

خسته ام ولی خوابم نمیبره! خستگی و بی خوابی!

3.2/5 - (5 امتیاز)