اولین بار که دچار شیدایی شدم، سه روز متوالی بیدار بودم. اختلال دوقطبی در خانواده من وجود دارد. اما وقتی اولین دوره مانیا (شیدایی) را داشتم نمی دانستم.
من یک نویسنده و عکاس سخت کوش و خوداشتغال بودم. شب زنده داری، من با شب های آخر غریبه نبودم. گاهی اوقات تمام شب را بیدار می ماندم و روی یک تکلیف نوشتن تمرکز می کردم. زمانهای دیگر تا ساعت 3 صبح بیرون میماندم و از کنسرتها عکاسی میکردم، سپس عکسهای خام را تا غروب آفتاب پردازش میکردم تا بعد از ظهر آن روز منتشر شوند.
بنابراین، زمانی که اولین قسمت شیدایی، ناگهانی و بدون هیچ هشداری رخ داد، چند روز طول کشید تا متوجه شویم مشکلی وجود دارد.
من در سال 2012 تشخیص اختلال دوقطبی را دریافت کردم. و از آن زمان تاکنون تحت یک درمان سخت برای مدیریت این بیماری هستم. زندگی روزمره من عادی و مدیریت شده است. من از خودم مراقبت می کنم و داروهایم را بدون تاخیر مصرف می کنم.
اما علیرغم تمام تلاشم، دوباره شیدایی را تجربه کردم. اگر اطلاعات زیادی در مورد پیامدهای اختلال دوقطبی ندارید، برای شما مهم است که بدانید شیدایی آنطور که به نظر می رسد نیست. این یک حالت “فوق العاده بالا” یا “بسیار خوشحال” نیست. شیدایی طاقت فرسا، وحشتناک و مشکل زا است. در اینجا احساس یک روز در زندگی در یک دوره شیدایی دوقطبی شرح میشود.
ساعت 7 صبح
زنگ هشدار به صدا در می آید. دیشب اصلا نخوابیدم.
من هرگز خسته نشدم – ذهنم در حال تپش بود. ایده پس از ایده در ذهن من جریان داشت، یکی پس از دیگری. مقالاتی که باید بنویسم عکس هایی که باید بگیرم و متن آهنگ هایی که باید تدوین کنم. متن آهنگ های بسیار زیادی که همگی معانی جدیدی به خود می گیرند.
من خیلی مضطرب هستم. برنامه Brainwave Tuner Sleep Induction روی تلفن من معمولاً به من کمک می کند که بخوابم. اما دیشب هیچ کمکی نکرد. من در طول شب دو دوز قرص خواب مصرف کردم. اما بدنم تأثیر آنها را کاهش داد. آیا من دوباره دچار اپیزود شیدایی هستم؟
می دانم که هیچ دوزی از داروهایم را فراموش نکرده ام.
آیا دوز دارویمن خیلی کم است؟
ساعت 7:15 صبح
من می نشینم با دست چپم به بطری قهوهای قرصهای سفید کوچک روی تختم میرسم و بطری آب قرمزم را با دست راستم میگیرم. من یک قرص را برمی دارم و دوز روزانه داروهای کم کاری تیروئید را که باید با معده خالی مصرف شود قورت می دهم. بسیاری از افراد مبتلا به اختلال دوقطبی همچنین دارای بیماری تیروئید یا سایر تشخیص های دوگانه هستند.
ساعت 8 صبح
من نمی خواهم غذا بخورم. گرسنه نیستم. اما داروی من برای اختلال دوقطبی باید همراه با غذا مصرف شود. و تغذیه مناسب بسیار مهم است، بنابراین من یک املت سبزیجات درست می کنم، یک فنجان توت تازه را آبکشی می کنم و با جعبه قرص امروزی سر میز می نشینم.
همه چیز طعم وحشتناکی دارد. من ممکن است مقوا را هم بجوم. بعد از خوردن وعده غذایی، اولین داروی روزانه از دو داروی اختلال دوقطبی را به همراه نصف دوز روزانه روغن ماهی مصرف می کنم. همه را با آب و قهوه بدون کافئین. سالها پیش مجبور شدم کافئین را کنار بگذارم زیرا دوقطبی و کافئین با هم خوب نیستند.
ساعت 9 صبح
پشت میز کارم می نشینم. من می نویسم و می نویسم، بیش از حد بر آخرین پروژه ام متمرکز شده ام. ایده ها زیاد است، اما مطمئنم هفته آینده دوباره آن را خواهم خواند و از هر کلمه متنفر خواهم شد.
ساعت 12 شب
وقت ناهار است. من هنوز گرسنه نیستم من هوس کربوهیدرات اسپاگتی را دارم. اما اینگونه غذاها را در خانه نگه نمی دارم. سوپ سبزیجات و سالاد را به زور در گلویم فرو می برم چون می دانم که باید بخورم.
خوردن یک کار طاقت فرسا است. طعمش شبیه هیچی نیست من نصف دوز روزانه مولتی ویتامین، یک کپسول بیوتین برای موهای نازکم و ویتامین E را می بلعم. زیرا آخرین آزمایش خونم کمبود خفیفی را نشان داد.
ساعت 12:30 بعد از ظهر
خوب، دوباره وقت کار است. شروع به ویرایش عکس های آخرین عکاسی ام می کنم. ده ها ایده در ذهنم جاری می شود. من باید تغییراتی در وب سایت خود ایجاد کنم. من نیاز شدیدی به انجام همه آنها در حال حاضر احساس می کنم .
ساعت 6 بعد از ظهر
شوهرم از سر کار به خانه می آید. من هنوز مشغول کار هستم. او برای گپ زدن وارد می شود و من از این وقفه ناراحت می شوم. می پرسد آیا خوابم برده است؟ شوهرم میداند که من تمام شب را در رختخواب غلت میزدم و این او را میترساند.
او شام درست می کند: مرغ و برنج با سبزیجات. در یک روز عادی، این خوشمزه خواهد بود. امروز در دهانم به گرد و غبار خشک و بی مزه تبدیل شده است. من دوز دوم از دو دوز روزانه داروی اختلال دوقطبی، روغن ماهی و مولتی ویتامین را مصرف می کنم.
هنگام شام، متوجه می شود که من چقدر سریع صحبت می کنم، ذهن من چقدر سریع کار می کند.
او می داند که چه باید بکند. او چمدان هایم را می بندد و با من در ماشین صحبت می کند تا بتواند مرا به اورژانس برساند. من می ترسم و نمی خواهم بروم. من پارانوئید هستم، احساس میکنم که در راه تصادف خواهیم کرد.
بخش روانپزشکی در مرکز شهر است. چند سال پیش اورژانس آنها به دلیل کاهش بودجه بسته شد. بنابراین اکنون باید از طریق اورژانس بیمارستان شهر برویم.
پشت پرده بیمارستان با صدای بلند آواز می خوانم. پرستار سعی میکند علائم حیاتی مرا چک کند. اما من خیلی میترسم اجازه دهم این کار را کند. . آنها با بخش روانی تماس می گیرند، یک تخت را محکم می کنند و ترتیبی می دهند که آمبولانس مرا به آنجا برساند.
ساعت 10 شب
روز طولانی ای بود. بالاخره به بخش روانی رفتم. پزشکان و پرستاران سفیدپوش در اطراف من مشغول فعالیت هستند. چراغ ها خیلی روشن هستند درها باز و بسته می شوند، مدام درها باز و بسته می شوند. آنها به من یک میان وعده می دهند: کراکر کره بادام زمینی. غذای خشک و بدون طعم. آنها دوز داروی من را برای اختلال دوقطبی افزایش می دهند. و مرا به رختخواب می فرستند. آیا اصلاً می توانم بخوابم؟
ساعت 11:30 شب
دیشب نخوابیدم ولی هنوز بیدارم.
به ایستگاه پرستاران نزدیک می شوم و یک قرص خواب می خواهم.
ساعت 1:30 بامداد
پرستار شب از زمانی که من به رختخواب خزیدم هر 20 دقیقه یکبار میامد تا مرا چک کند. اگر اصلاً خوابیده باشم، فقط چند دقیقه است. اگر قبل از ساعت 2 بامداد قرص خواب دیگری نخورم، بعداً نمی گذارند قرص خواب آور بخورم، بنابراین به سمت ایستگاه پرستاران می روم.
ساعت 6:30 صبح
پرستار می آید تا علائم حیاتی مرا چک کند. و دوز صبحگاهی داروهای کم کاری تیروئید را به من می دهد.
خواب بودم؟ اصلاً خوابیده بودم؟
به زودی ما را برای صبحانه صدا می کنند. آنها یک ساندویچ صبحانه سرد و بی مزه را که حداقل دو ساعت قبل پخته شده است سرو می کنند. من به گروه درمانی می روم، جایی که ممکن است فعالیت هنری داشته باشیم. غیر از این، کاری جز تماشای تلویزیون وجود ندارد. خیلی کسل کننده است.
مشتاقانه منتظر است
شیدایی دوقطبی می تواند یک چیز ترسناک باشد. اما خبر خوب این است که اختلال دوقطبی قابل درمان است. از زمانی که تشخیص خود را دریافت کردم، داروی مناسب و دوز مناسب را پیدا کردم تا زندگی روزمره کاملاً طبیعی باشد.
من پنج سال است که حتی یک اپیزود شیدایی نداشته ام زود به رختخواب می روم و به الگوهای خوابم توجه زیادی می کنم. من برای یک هفته وعده های غذایی سالمی را برنامه ریزی می کنم. و هرگز یک دوز دارو را از دست نمی دهم.
اختلال دوقطبی یک بیماری نسبتاً شایع است. بنابراین اگر شما یا یکی از عزیزانتان با یک بیماری روانی زندگی میکنید، خیالتان راحت باشد که تنها نیستید. اختلال دوقطبی می تواند افراد را از هر طبقه ای تحت تاثیر قرار دهد.
درست است که دورههای شیدایی یا افسردگی میتوانند پس از سالها بهبودی عود کنند، و ممکن است نیاز به تنظیم دارو در یک پزشک یا بیمارستان باشد. اما با درمان مناسب و دیدگاه مثبت، می توان زندگی متعادل و سازنده ای داشت. دارم انجامش می دهم. میدونم تو هم میتونی!
دوستان عزیز متن ترجمه بود!
برای مشاوره با همکاران ما در انیستیتو سلامت مغز دانا تماس بگیرید.
دانشجوی دکتری پژوهشی ارگونومی شناختی، عاشق یادگیری، عاشق خواب و مباحث مرتبط با آن و عاشق دانستن درباره عملکردهای شناختی انسان… خوشحالم که در این بستر، فرصت اشتراک اطلاعات با شما عزیزان را دارم.